چگونه ميتوان به آرامش رسيد
آرامش یا آسایش
برداشت ها از آرامش متفاوت است ، بعضی ها آسایش را مقدم بر آرامش میدانند و بعضی دیگر برعکس.
بزرگترین ترس بشر ترس از تنهائی است که برای گریز از آن راههای مختلفی را جستجو میکند که با اولویت دادن به بعضی از آنها سعی میکند به آرامش برسد.
مهمترین آنها امنیت ، آرامش ، خوشبحتی ، موفقیت و آسایش میباشد .
ترس از تنهائی در همه جا به سراغ ما میاید .اگر همسرمان بگوید میخواهد از ما جدا شود و یا شریکمان نخواهد با ما همکاری کند و یا دوستمان با ما قطع رابطه کند ، احساس میکنیم که ما را ترک میکنند ، بعبارتی دیگر ما تنها میمانیم.
این تنهائی بخصوص شدت پیدا میکند اگر ما “من درون خود” را با خودمان نداشته باشیم ، در قدیم میگفتند کسانی که مسافرت میروند چنانچه دل خود را با خودشان ببرند هیچوقت احساس تنهائی نمیکنند و بهشان خوش میگذرد. وقتی دل با تو هست یعنی جسم و روح با هم هستند فکر قطع شده و ما در لحظه هستیم و در لحظه و حال ، حال میکنیم .
زمانی در لحظه هستیم که به گذشته و آینده نرویم .
تا زمانی که سنگ به پیشانی ات نخورده نگو “آخ” متاسفانه روزی صد بار آخ میگوئیم و از سنگ هم خبری نیست . اگر نتوانی حرف دلت را بزنی و جواب طرف مقابل را ندهی باین دلیل که ممکن است ناراحت شود ، خود دلیل ترس از تنهائی است ، بجای اینکه دلت جواب بدهد ، توی دلت میریزی و خفه خون میگیری و همین امر باعث میشود که از طرف مقابل کینه به دل بگیریم ، این خشم که در دل نگهداشته میشود بمرور زمان تبدیل به افسردگی میگردد.
اگر در تصمیم گیری هایت خواسته های قلبی ات را دخالت ندهی، انگار، ترمز دستی را کشیده ای و مرتباً گاز میدهی.
بعضی ها معتقدند که اگر قلب انسان چیزی را آرزو کند که عقل بتواند آنرا پیاده کند به آرامش رسیده است.
برای %