نامهای سرگشاده به تمام چاقها
نامهای سرگشاده به تمام چاقها
نامهای سرگشاده به تمام چاقها : چاقی را بپذیرید تا راحتتر لاغر کنید! از وقتی نوشتن این نامه را شروع کردم، کلی حس خوب پیدا کردم و کلی حسهای بد و چیزهایی که دربارۀ چاقی فکرم را مشغول کرده بود، از ذهنم بیرون رفت. به شما هم پیشنهاد میکنم مسائل و ناراحتیهایی که چاقی باعث آنهاست، بنویسید و تخلیه شوید.
میدونم چقدر زندگی برات سخت شده. میدونم هر روز فکرت درگیر اینه که چیکار کنی تا لاغر بشی. میدونم تو الان تو چه حال و موقعیتی قرار داری؛ چون خودم یه روزی خیلی چاق بودم و همیشه میگفتم از شنبه شروع میکنم. اما بذار قبل از اینکه نامۀ سرگشادهام رو بخونی یه چیزی رو بهت بگم:
چاقی شایعترین اختلال متابولیسم چربی در انسان است. این اختلال یکی از قدیمیترین اختلالهای متابولیکی شناختهشده در تاریخ مدون بشری است. کهنهترین نمونۀ چاقی که در جستوجوهام پیدا کردم، مربوط به مجسمۀ ونوس ویلندروف (Venus of Willendorf) مربوط به اوایل عصر حجر، یعنی حدود ۱۰هزار سال پیش است. مصرف زیاد غذا، زندگی بیتحرک و همچنین زمینههای ژنتیک رفتاری موجب افزایش ذخیرۀ انرژی بهصورت چربی میشه؛ اما میشه میزان این چربی رو کنترل کرد.
مشکلات اساسی چاقها
ده متر راه صاف و معمولی رو پیاده میری، نفست میگیره. سربالایی باشه که حتماً نفست میبره. پیادهروی ساده واست آرزو میشه. به قدمزدن بقیه با حسرت نگاه میکنی. دویدن که دیگه غولِ بازیه! یه ذره میخوای بدویی به زانوهات فشار میاد و عرق از همه جات میزنه بیرون و کل لباست خیس عرق میشه. عرقسوز شدنت پیشکش!
باشگاه رفتن چاقها
میخوای باشگاه بری اما حس میکنی میخوای به جنگ با ستارهها، بدنهای فوقالعاده و نیش و کنایههای مردم بری. اطرافیانت میگن: «برو باشگاه، خیلی خوبه، لاغر میشی» درصورتیکه همون موقع خودشون دارن چیپس میخورن. با خودت میگی: «چه چیزی رو امتحان نکردهام؟ آخرین چربیسوزی که تبلیغش رو دیده بودم به نظر بدک نیست»، حتی به کشیدن شیشه هم فکر کردی، چون خیلی خوب لاغر میکنه، اما ممکنه مغز رو از کار بندازه! یا فکر میکنی: «چایی سبز بخورم تا لاغر بشم»، اما خب چایی سبز پُف آدم رو میخوابونه و امکان نداره آدمها چیزی بخورن و در عوض لاغر بشن
لباس خریدن چاقها
باید تصمیم بگیری که چی بپوشی تا کمتر مورد قضاوت دیگران قرار بگیری. هر روز مجبوری طوری لباس بپوشی که چاقیت دیده نشه. میری لباس بخری، از هر ده تا مغازهای که میری تو، هشتاشون میگن: «شرمنده لباس سایز شما نداریم.» جایی که لباس به اندازۀ تو داشته باشه، اونجا قطعاً خود بهشته! موقع خرید هم ترجیحاً لباسهای رنگ تیره میخری که تو رو کوچولوتر نشون بده و زیاد تو مدل و رنگبندی دستت باز نیست. از بین یه تعداد لباس محدود باید انتخاب کنی. بعضی وقتها هم این فکر به سرت میزنه که شاید آخرین سنگر اینه که بری پیش خیاط و واست لباس بدوزه.
غذا خوردن چاقها
مجبوری به نسبت بقیۀ آدمها بیشتر حموم بری، چون با کوچیکترین تحرکی عرق میکنی. جلسه، مهمونی، یا هر جایی بخوای بری حتماً باید قبلش بری حموم و دوش بگیری تا بوی عرقت خودت و بقیه رو اذیت نکنه. از یه طرف دغدغۀ صرفهجویی در مصرف آب رو داری و از طرف دیگه بوی عرقت که خودت و بقیه رو اذیت میکنه. در هر بار حمومرفتن، عذاب وجدان فکر و ذهنت رو مشغول میکنه. حساب کردم دیدم یه آدم با وزن نرمال در فصلهای سرد هفتهای ۲تا۳ بار میره حموم و در فصلهای گرم یه روز در میون؛ اما چاقها باید تقریباً هر روز برن حموم، فارغ از سرد و گرم بودن هوای فصلها.
هزینه های چاقی
همیشه باید نگران دخل و خرجت باشی. چون در مقایسه با سایر آدمها باید هزینۀ بیشتری برای تنقلات و وعدههای غذایی بیرون از خونت بدی. آخه جنس معدۀ تو مثل پارچۀ ریون میمونه و هِی کِش میاد و اصلاً پر نمیشه که بخوای احساس سیری کنی. معمولاً موقعی دست از غذا خوردن میکشی که یا غذا تموم میشه یا فکت خسته میشه. این نگرانی همیشه موقع خوردن همراهت هست و این حس نگرانی یواشیواش جزئی از وجود تو میشه. حساب کردم دیدم یه آدم با وزن نرمال در ماه حدود ۲۰۰هزار تومن هزینۀ خورد و خوراک بیرون از خونش و تنقلاتش میشه؛ اما من حدود ۵۰۰هزارتومن باید هزینه کنم. یعنی ماهانه چیزی حدود ۳۰۰هزار تومن بیشتر از یه آدم با وزن نرمال خرجم میشه.
تمسخر شدن چاقی
به جُک و کنایههای اطرافیانت دربارۀ چاقها، مثل اینکه میگن: «چاقها مهربونن، چاقها چاق نیستن فقط در مقایسه با بقیه راحتتر دیده میشن و…» میخندی تا اونها تو رو چاق خطاب نکنن یا نهایتاً در دفاع از خودت در جوابشون میگی:«اعتبار آدم به شکمشه» که حس سرخوردگی بهت دست نده. اصرار اطرافیانت رو که میگن: «تو چاق نیستی!» میشنوی، درحالیکه خودشون اگه یه سایز اضافه کنن، شب و روز نخواهند داشت. اجازه میدی اطرافیانت دربارۀ هیکلت هرچی میخوان بگن؛ فقط به خاطر اینکه حق با آنهاست! این روند بعضاً تا جایی ادامه پیدا میکنه که تو اعتمادبهنفست رو هم از دست میدی. نامهای سرگشاده به تمام چاقها
غذا خوردن چاقها
وقتی تو رستوران غذا سفارش میدی، همیشه عصبی و نگران هستی. به خاطر اینکه اگر زیاد سفارش بدی، همه میخوان بگن: «چقدر میخوری تو! بسه دیگه! کمتر بخور! رژیم بگیر… .» انگار خودت نمیدونی چاقی. اگر هم فقط سالاد سفارش بدی، همه میخوان بگن: «چقدر بده که چاقی تو رو به این روز انداخته و نمیتونی مثل ما غذا بخوری» و نگاهها و حرفهای ترحمبرانگیز که این بیچاره میخواد ولی نمیتونه غذا بخوره و آخی و نوچ نوچ. تو اون وضعیت شاید دوباره واسه دفاع از خودت بگی که همه قراره بمیرن چه با وزن ۸۰ کیلو چه ۱۸۰ کیلو. مهم اینه که من از زندگیم لذت میبرم. اما درواقع خودت هم میدونی که این دفاع الکیه و حق با اوناست؛ چون تو چاقی. نامهای سرگشاده به تمام چاقها
لاغر شدن چاقها
خودت رو قانع میکنی که نیازی نداری به دکتر مراجعه کنی. اون حس آشنا که دکتر، تو رو آزمایش نمیکنه و یک توصیۀ کلی میکنه و میگه: «تو باید وزن کم کنی!» و یه برنامۀ غذایی میده و میگه از فردا باید این رو اجرا کنی و هر چندوقت یه بار هم بیایی پیش من که روند کاهش وزنت رو بررسی کنم، دوست نداری. از دکترها عصبانی هستی؛ چون روی تو هیچ آزمایشی را انجام نمیدن و فقط بهت میگن: «وزنت را کاهش بده!» چاقها دوست ندارن جایی برن که بهشون بگن نخور! چون چاقها دوست دارن که بخورن. نامهای سرگشاده به تمام چاقها
مسافرت رفتن چاقها
حس بدی که وقتی میخوای سوار هواپیما بشی، باید تا جای ممکن خودت رو کوچیک کنی تا جا برای دیگران بیشتر باز باشه و بدنت به بدن نفر کناریت نخوره که معذب نشه. در تاکسی آرام نفس میکشی و دستها و پاهای خودت رو تو در و دیوار تاکسی جمع میکنی تا کسی متوجه چاقیت نشه. خدا نکنه تاکسیه هم پراید باشه! بعضی وقتها کرایۀ یه نفر دیگه رو هم حساب میکنی که راحتتر بشینی و نفر کناریت رو معذب نکنی. نامهای سرگشاده به تمام چاقها
استخر رفتن چاقها
بارها شده که بهت زنگ زدن: «میای بریم استخر» و در جواب، به دلایل مختلف پیچوندی و نرفتی؛ اما هیچوقت نگفتی که آقاجان من چاقم و از چاقیم خجالت میکشم. دوست ندارم کسی بهم چپ نگاه کنه یا بگه وقتی میپری تو استخر آب استخر خالی میشه و چقد بدهیکلی!
هر موقع هم که رفتی استخر با یه حس و حال عجیب و غریبی شروع کردی به شناکردن و بیشتر سعی کردی تو آب باشی تا بیرون آب؛ چون نگاه بقیه اذیتت میکنه. حس میکنی این نگاههای مرموز همیشه پشت سر بدن تو هست.
وَ وَ وَ وَ…
تمام روزهای خودت رو طوری برنامهریزی میکنی تا از این موقعیتها دوری کنی و بالاخره یه روز از خواب بیدار خواهی شد و به چیزی که از اون میترسیدی فکر خواهی کرد: «شاید من چاق باشم!» نامهای سرگشاده به تمام چاقها
تو فقط چاقی
بعد از اونهمه پول و زمان و نگرانی که صرف کردی و خجالت از اونهمه برنامه که برای انجامش تلاش کردی و اونهمه قرص و رژیم که در آخر هم نتیجهای نداشتن! به این نتیجه میرسی که سرنوشت نهایی تو چاقی است. تو باید همیشه چاق بمونی.
حتی فکرکردن به اون هم ترسناکه. به خاطر اینکه تو باید آرزوی اون بدنی رو که همیشه داشتی، بدنی که مال تو نیست، با خودت به گور ببری! این فکر ترسناکه؛ به خاطر اینکه تو در تمام زندگیت شنیدهای که میگن چاقی چقدر بده، چاقی واسه زانو و قلب و هزارتا کوفت و زهرمار بده. پا به سن بذاری هزارتا درد و مرض میگیری.
تو جامعۀ ما، چاقبودن بهمعنای تنهابودن، بیارادهبودن، تنبلبودن و زشتبودن است. از طرف دیگه اطرافیانت جوری باهات برخورد میکنن که انگار مجرمی یا بیماریای چیزی داری. درصورتیکه تو فقط چاق هستی، همین. یه آدم با وزنی بیشتر از بقیۀ آدمها.
تو سزاوار این برخوردها و رفتارها نیستی. هیچکس سزاوار این برخوردها و رفتارها نیست. تو سزاوار نیش و کنایههای اطرافیانت نیستی که به بهانۀ چاقبودن تو و نگرانبودن برای تو هرچی میخوان بهت بگن. بدن تو سزاوار این نیست که بیارزش خونده بشه؛ چون مغز و تفکر و جهانبینی تو هست که ارزش اصلی و زیبایی تو رو نشون میده نه صرفاً بدنت. مقدار وزنت به این معنی نیست که باید از خودت شرمنده باشی یا اینکه هرکس هرطور خواست باهات رفتار کنه. چون تو غذای اونها رو که نخوردی، فقط یا بیشتر غذا خوردی یا کمتر ورزش کردی و… .
پس قدم اول اینه که به خودت بفهمونی که تو فقط چاقی؛ یعنی یه بدنی داری که در مقایسه با بقیه بافت چربی بیشتری داره. به همین سادگی. نامهای سرگشاده به تمام چاقها
حالا با چاقی کنار بیا
خودت رو از حرفهای ناراحتکنندۀ اطرافیانت دربارۀ خودت خلاص کن. از شر حس ناراحتی، اضطراب و ناتوانی راحت شو. این احساسات شایستۀ زمانی که براشون میذاری نیستن. در بدنت احساس سبکی کن! حس کن وزنت از طریق شونههات فرار میکنه. نفس بسیار عمیقی بکش و از همین امروز شروع کن. ول کن اون شنبههایی رو که قرار بود ازشون شروع کنی.
تو میتوانی به اطرافیانت بگویی: «من چاقم!» قبل از اینکه کس دیگری این حرف را بزند! به مرور زمان طبیعی میشود. درست مثل کمربند ایمنی که زمانی هیشکی نمیبست و الان اکثر مردم میبندند. حرفهای اونها تو رو آزار نمیدن؛ چراکه تو ارزش خودتو میدونی و ارزش تو بهعنوان یک انسان ربطی به چاقبودنت نداره. حتی گاهی وقتها لازمه به اون آدمهای عوضی اطرافت بگی خفه شو!
با خودت آشتی کن. خودت رو دوست داشته باش. شاید باورکردن حرفهای من کمی سخت باشه؛ اما این رو یادت باشه که من خودم روزی روزگاری چاق بودم. تو قطعاً زیبایی؛ چه چاق باشی چه لاغر. چون اون فکر و ذهن توئه که زیبایی اصلیت رو مشخص میکنه، نه بدنت. نامهای سرگشاده به تمام چاقها
خودباوری و خودسازی
پذیرفتن چاقی و کناراومدن با اون، دو شرط اول لاغرشدنه. حالا که این دو قدم رو جلو اومدی، به مرحلۀ بعد میرسی. به اینکه خودت رو بسازی. معمولاً میگن برو دکتر تغذیه و رژیم بگیر و هزار و یک راه دیگه. راستش من چون همۀ چرخهام رو زده بودم، یه روشی رو برای خودم انتخاب کردم و طبق همون روش جلو اومدم و از این روش جواب گرفتم و تا امروز حدود ۵۰ کیلو وزن کم کردم.
این روشی که ازش صحبت کردم کلاً دو مرحله داره که باید همزمان با هم انجامش بدی. در ادامه میتونی این دو مرحله رو بخونی.
1. تو باشگاه بدنسازی شروع کردم به انجام ورزشهای هوازی و ابداً ورزش بیهوازی نمیکردم. درواقع به ورزشهایی که اکسیژن اثر زیادی در راندمان اون ورزش داره هوازی میگن؛ مثل تردمیل و دوچرخه. بعد برای ریکاوری میرفتم استخر. این کار رو تقریباً هفتهای سه بار انجام میدادم و تو هربار حدود ۵۰هزار تومن هزینه میکردم.
2. رژیم نگرفتم که گوشۀ ذهنم همیشه این باشه که من نمیتونم کلهپاچه یا نوشابه یا بستنی بخورم یا باید هزارتا چیز پرکالری دیگه رو نخورم و هی بخوام این خوراکی رو وزن کنم و کالری اون غذا رو محاسبه کنم. به جاش تصمیم گرفتم از همهچیز بخورم، فقط کم بخورم.
گفتن این حرفها شاید به ظاهر خیلی ساده باشه، اما در عمل خیلی سخته. میگن ترک اعتیاد راحتتر از لاغرکردنه! تو خودت سختی کار رو در نظر بگیر دیگه. بههرحال این روشی که من انتخاب کردم سختیهای خودش مثل تحمل گرسنگی و اینا رو داره که نمیشه انکارش کرد. اما وقتی میرفتم باشگاه و میدیدم وزنم نیمکیلو یا یککیلو کم شده انقد انگیزه میگرفتم که حد نداشت و ترجیح میدادم اصلاً هیچی نخورم و فقط وزنم رو کم کنم. نامهای سرگشاده به تمام چاقها
رژیم یا ورزش؟
حالا شاید این سؤال واستون پیش بیاد که من چطور ورزش کنم و از کی برنامه بگیرم؟
من خودم چون دوستای ورزشکار زیادی داشتم از اونا برنامه گرفتم و ورزشکردن رو شروع کردم. تو هم میتونی بین دوستات بگردی و اگه کسی ورزشکار هست، از اون کمک بگیری یا تو خود باشگاههای بدنسازی از خود مربیها برنامۀ هوازی بگیری. به هیچوجه من الوجوه از قرص و چربیسوز و اینا بهصورت خودسر استفاده نکن؛ چون بعضیاشون عوارض جبرانناپذیری رو بدنت داره.
قاعدتاً الان میپرسی که خب چه رژیمی بگیرم؟ چجوری کم بخورم؟
من کمخوردن رو به سه مرحله تقسیم کردم؛
- بررسی روندی که تا حالا داشتم
- اصلاح رفتار غذایی که داشتم
- تثبیت عادت غذایی جدید.
روند غذای گذشتت رو بررسی کن و در مرحلۀ اول، چیزهای پرکالری مثل قند، شکر، نمک، برنج و نون رو کم کن. بعد چیزهای پرکالری دیگه رو کمتر از حد معمولی که مصرف میکردی مصرف کن. با این روش درواقع داری روند غذاییت رو کمکم اصلاح میکنی. مثلاً خوردن ترشی یکی از اون عادتهای غذایی اشتباه ما ایرانیهاست؛ چون هم اسیدیه هم خوردنش باعث زیادشدن اشتها میشه. پس چه مرضیه که بخوریمش؟ :)
بعد از اینکه یواشیواش مواد غذایی مختلف رو کم کردی، سعی کن این روند رو ثابت نگه داری تا هم معدت به مرور زمان کوچیکتر بشه، هم این عادت غذایی جدید جایگزین عادت غذایی قدیمیت بشه. نامهای سرگشاده به تمام چاقها
حالا که لاغر شدم…
امروز روزیه که من از تمام اون خاطرات بد و تلخ رها شدم. انگار مثل یه بچه تازه متولد شدم. همون اطرافیانی که برخوردها و رفتارهای زننده داشتن، امروز من رو تحسین میکنن و انگشت به دهن و حیرتزده موندن. به عظم و ارادۀ من غبطه میخورن، اما باز هم خسته نمیشن. لاغر هم که میشی باز بهت میگن: «چاق بودی بانمکتر بودی، چاق بودی مهربونتر بودی و… .»
من عکسهایی رو از خودم تو این ۱۰ ماه گرفتم که فکر کنم دیدنش انگیزۀ زیادی برای لاغرکردن بهت بده.
خلاصه که یه عده از اطرافیان هستن که همیشه بهت حسودی میکنن و از پیشرفتنکردن تو خوشحال میشن. نباید به اینا زیاد بها بدی و توجه کنی. لاغرشدن چند تا تجربۀ بزرگ و خوب برام داشت که در ادامه اونها رو فهرست کردم…
• اعتماد به نفسم بیشتر شد؛
• هر لباسی بخوام گیر میارم؛
• در مصرف آب صرفهجویی میکنم؛
• در خرجکردن پولهام صرفهجویی میشه؛
• از اطرافیانم نیش و کنایه نمیشنوم؛
• تو هر مکانی که بخوام میتونم حضور پیدا کنم؛
• دیگه تو خواب خُروپُف نمیکنم؛
• شهامت نه گفتنم در برابر پیشنهادهای غذایی بیشتر شده؛
• و کلی اتفاق دیگه که تا وقتی لاغر نشین بهش نمیرسین ;)
آیا این نوشتۀ من باعث شد تو هم به این فکر بیفتی که در اولین فرصت شروع کنی به کمکردن وزنت؟ آیا تو هم تجربۀ کمکردن وزن داری؟ تجربت رو زیر همین نوشته برام بنویس.
نامهای سرگشاده به تمام چاقها
پستتون روخوندم عالی بود تاحالا از این زاویه به چاقی نگاه نکرده بودم
دورود بر شما شایسته عزیز
سپاس
امیدوارم نوع نگاه جدید براتون کارساز باشه
برقرار باشید