کتاب گرسنگی
کتاب گرسنگی
کتاب گرسنگی ، سرگذشت بدن من (Hunger: A Memoir of (My) Body)؛ اثر رکسان گی (Roxane Gay)، زادۀ 15 اُکتبرِ 1974 در اوماهای نبراسکا، نویسنده، استاد دانشگاه، سردبیر و منتقد ادبی است. او با کتاب فمینیست بد به شهرت (Bad Feminist) رسید و در ردهی نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز قرار گرفت. میعاد بانکی – مترجم – درباره این کتاب در مقدمه خود مینویسد:
کتاب گرسنگی سرگذشت نامهای است راجع به بدنش؛ او در این کتاب درباره اینکه بدنش چه چیزهایی را تاب آورده صحبت میکند. رکسان گی خوانندگان را به مکانهایی تاریک و ناراحتکننده میبرد. آسیب روحی و جسمی را به خوبی مورد بررسی قرار میدهد و به دلیل قلم صریحش هیچ چیزی را پنهان نمیکند.
این کتاب دربارهی افرادی است که شکستهاند و به هر دلیلی، فکر میکنند به هیچ دردی نمیخورند، هیچ چیزی نیستند. افرادی که در برابر خشونت سکوت کردهاند. افرادی که باید سکوتشان را بشکنند.
کتاب گرسنگی در سال ۲۰۱۷ نامزد بهترین کتاب سرگذشتنامه در سایت goodreads شد و بسیاری از منتقدان و نویسندگان از جمله دیوید سداریس، گرسنگی را بهترین کتاب سال شمردند و کتاب در بین کاربران گودریدز و اینستاگرام سر و صدای زیادی به راه انداخت. اما دلیل این استقبال و دیده شدن کتابی که در دستهی زندگینامه قرار میگیرد چیست؟ در ادامه با معرفی کتاب گرسنگی با ما همراه باشید.
کتاب گرسنگی اثر رکسان گی
کتاب زندگی شخصی و تجربههای بسیار خصوصی نویسنده را بیان میکند. از جایی که در ۱۲ سالگی مورد تجاوز گروهی قرار میگیرد و بعد، این ضربه روحی و جسمی منجر به گرفتن تصمیمات و عوض شدن مسیر زندگی او میشود.
این کتاب تفاوت بسیاری دارد با کتابهایی که با بیان تجربههای شخصی قصد امداد و روحیه دادنهای کاذب به شما را دارند. همانطور که نویسنده در مصاحبهای بیان میکند: «دوست ندارم مردم کتاب مرا به چشم یک کلید طلایی نگاه کنند، کتاب، قطعا کتاب خوبیست اما یک کلید نه!»
رکسان گی در ابتدای کتاب نیز چنین آورده است:
نوشتن این کتاب یک اعتراف است. اینها زشتترین، ضعیفترین، عریانترین بخشهای وجود من هستند. این حقیقت من است. این سرگذشتیست از بدن (من) چون، اکثر اوقات، داستانهای بدنهایی مانند بدن من یا نادیده گرفته میشوند یا طرد میشوند و یا مسخرهشان میکنند. مردم بدنهایی مانند بدن من را میبینند و برای خودشان فرضیههایی میسازند. فکر میکنند دلیل چاقیام را میدانند. نمیدانند. این داستان پیروزی نیست، بلکه داستانیست مستلزم گفته شدن و سزاوار شنیده شدن.
از همین جمله که این کتاب داستان یک پیروزی نیست متوجه میشویم کتابی که در دست داریم قرار نیست پایان خوشی داشته باشد! قرار نیست برای ما منبع الهام و پُر از جملات به اصطلاح انرژی مثبت و شعاری باشد، گرسنگی یک کتاب خود درمانی نیست، در بهترین تعریف، حقیقت است و واقعیت محض. پس خود زندگی است.
همه ما میدانیم زندگی، گاه بیرحم است و چقدر میتواند به ما سخت بگیرد. ممکن است بپرسید چرا کتابی را بخوانم که میدانم قرار نیست به نتیجهگیری امیدوار کنندهای برسد؟ چون واقعیت زندگی همین است! زندگی با ما شوخی ندارد، زندگی به ساز ما نمیرقصد و اگر بخواهیم صادق باشیم ما دیگر بچه نیستیم! نباید با حرفهای دل خوشکنک خودمان را گول بزنیم، ما باید حقیقت زندگی را بفهمیم و بپذیریم که نمیتوانیم تمام و کمال تغییرش بدهیم و این کتاب تکان بزرگی به روح ما میدهد تا جدا از درک کردن انسانها و جامعه، بتوانیم تا جایی که میتوانیم از من شخصیمان شروع کنیم و ذهن و رفتارمان را مسیولیت پذیرانه بار بیاوریم. پس تلخی این کتاب خودش بهترین ابزاری است برای تغییر ما و چه بسا که قویترین ابزار برای متوجه کردن ماست.
درباره نویسنده کتاب گرسنگی
قلم رکسان گی به شدت رک و بیپرواست، او ترسی ندارد که تحقیرآمیزترین لحظاتی را که تجربه کرده است با شما در میان بگذارد. تصمیم گرفته است همهچیز را بازگو کند، تمام و کمال. میخواهد با نشان دادن شخصیترین زوایای زندگیاش میزان دردی را که کشیده است به شما منتقل کند. (بهخوبی از پس این کار هم بر آمده است!) با نشان دادن انسان نبودنمان، ما را معذب کند و تلنگری بزند به تمام باورها و نپذیرفتنها و معیارهای غلطی که جامعه را ساختهاند و هیچ گریزی از آنها نیست.
مثالهای بسیار متنوعی که از لحظههای زندگیاش نقل میکند نشان دهنده این است که ما تا کجا از جنبههای زندگی و مشکلات شخصی انسانها بیخبریم و چقدر فکر نکرده رفتار میکنیم. علیرغم اینکه باید بدانیم هر حرف کوچک یا رفتار بد و یا حتی نوع نگاه ما میتواند تا چه حد روی زندگی افراد اثر بگذارد و برای آنها دردناک باشد. مقصر دانستن خودش گویا باری است بر دوش ما، این بیدلیل مقصر دانستن گویی انگشت اتهام را به سوی وجدان ما میگیرد که ما باعث شدیم این انسان مثالی اینطور زجر بکشد.
درباره ساختار کتاب گرسنگی
شما در لحظه لحظهی خواندن کتاب گرسنگی احساس میکنید که واقعا وارد زندگی نویسنده شدهاید! هیچ چیزی بر شما پوشیده نیست و این تجربه زیستن و نگریستن از پنجره چشم دیگری به خوبی توسط قدرت قلم نویسنده به شما اعطا میشود و حتی اگر اتفاق مشابهی برای شما پیش نیامده باشد به خوبی میتوانید از پس همزاتپنداری و درک نویسنده برآیید. در واقع میتوان گفت اگر کتاب نتواند بر شما اثری بگذارد باید نگران ضعیف شدن وجهه انسانی درونی خود باشید!
تمرکز اصلی رکسان گی در باب توضیح دادن این است که تجاوز و کم سن بودنش و بعد تصمیماتی که گرفته است چه بر سر زندگیاش میآورد. ابتدا در فاز عینی، به نظر میرسد که کتاب درباره مشکلات چاقی و یا تاثیر تجاوز بر زندگی این زن است. اما در واقع، مفهوم کتاب قابل بسط به بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی ماست. حرف اصلی کتاب ترس از دوست نداشته شدن و تنهایی است. کاری که چهارچوبهای اجتماعی با زندگی ما میکند و تا جایی پیش میرود که با وجود اینکه میدانیم ما کار خطایی نکردهایم خود را مقصر بشمریم و بعد برای جبران این تقصیر و گناه به هر رفتاری و هر حرفی راضی باشیم و تن در دهیم. حتی تا جبران خطای نکرده پیش برویم!
درباره کتاب گرسنگی
دردناکی این زندگینامه در همین است، که یادمان میاندازد ما برای پذیرفته شدن و دیده شدن و دوست داشته شدن چکار کردهایم؟ چقدر از خود واقعیمان را نگه داشتهایم و چقدر از آن را به عمد، با زور و درد خواستهایم تغییر دهیم؟ برای اینکه در اشل پیش ساخته جامعه قرار بگیریم، خودمان را به چه کسی تبدیل کردهایم؟ آدمی که در تنهایی خودش زار میزند و در پیشگاه قضاوت جامعه ضعیف و ساکت میایستد و به زور لبخند میزند در حالی که قلبش در حال پاره پاره شدن است.
گرسنگی کتابی است که جدا از وجهه زندگینامه بودنش از جنبههای: تربیتی، سیاستگذاریهای جامعه، روانشناسی و اخلاقی هم قابل بررسی و بحث است. حتی انتخاب اسم «گرسنگی» هم بسیار هوشمندانه و دقیق است! گرسنگیای که نویسنده از آن دم میزند، تنها ولعی برای خاموش کردن اشتها نیست! ولعی است که ما داریم به عنوان یک انسان، برای دیده شدن و پذیرفته شدن، برای تنها نماندن و درک شدن، برای احساس امنیت، پس اگر شما هم همانقدر احساس گرسنگی کردهاید، از خواندن کتاب گرسنگی چشم پوشی نکنید.
بعد از خواندن کتاب مسلما نمیتوانیم به آدمها به چشم سابق نگاه کنیم. نمیتوانیم به راحتی بدون اینکه به گذشته و زندگی شخصی افراد فکر کنیم، قضاوتشان کنیم. امیدوارم دیگر نتوانیم مرز و حد و یا چهارچوب تعیین کنیم و یادمان باشد انسانهایی که بیرون از این چهارچوب ایستادهاند باید چه زندگی تلخ و دردناکی را تجربه کنند چون ما دست رد به سینه آنها زدهایم. و اگر اینطور نشد و این کتاب اثری بر ما نگذاشت، وای بر ما! وای بر ذهن و روح ما که هنوز سنگتر و بیرحمتر از زندگیست.
مخاطبین کتاب گرسنگی
خواندن این کتاب همچنین قدرت و جرات نویسنده را به ما منتقل میکند. هرچند که نویسنده شاید حتی راضی به جسور نامیدن خود نباشد! اما خواندن این همه بیپروایی و میل به بیان تلخترین واقعیات بدون ترس بازخورد این شکافتن زندگی، به خواننده جرات بسیاری میبخشد. خواننده متوجه میشود تنها او نیست که تمامی این بار سنگین بیرحمی را با خود حمل میکند، متوجه میشود که تنها نیست و این تنها نبودن برای اولین بار چقدر دردناک است. شاید دانستن همین تنها نبودن به نویسنده جرات داد تا زندگینامهاش را در این سن و بعد از اینهمه سال بنویسد، برای تمام کسانی که نپذیرفته شدن را پذیرفتهاند، برای تمام کسانی که میترسیدند بیان کنند چه بر سر آنها آمده است. رکسان گی صدای تمام این آدمهاست، صدایی که با قدرت بلند شد و واقعیت زندگیاش را بیان کرد و ما را به خودمان آورد.
خوانندگان این کتاب هر کدام به نوعی درسی از این کتاب میگیرند و بنا به دریافت و زندگی هر شخص میتوان ساعتها درباره این زندگی مکتوب صحبت کرد، اما بهترین توصیه در زمان فعلی خواندن این کتاب است. خواندن این کتاب را به تمامی مخاطبین جدی و غیر جدی کتاب، توصیه میکنم، حتی ا گر تا به حال به زندگینامه علاقه نداشتهاید اجازه دهید این کتاب اولین زندگینامهای باشد که بر زندگی شما اثر میگذارد! از قلم این نویسنده به راحتی نگذرید.
ترجمه کتاب گرسنگی
ترجمه این کتاب درخشان و قوی است. مترجم فارسی به شدت قوی است و لحن نویسنده را در ترجمه حفظ کرده است. مترجم همچنین از طریق ایمیل با نویسنده در ارتباط بوده است که این امر بازهم به دقیق و مسئولانه بودن ترجمه افزوده است. همچنین پانوشتهای کتاب که تماما به قلم مترجم است بسیار درست، دقیق و به جا آمده است.به آقای میعاد بانکی برای ترجمه درخشان این کتاب که با توجه به سبک پیچیده نویسنده کار سختی بوده است تبریک میگوییم.
امیدوارم این کتاب خوانده شود و خوانندگان تحت تاثیر افیون این کتاب، به زندگی شخصی اجتماعی خود نظری دوباره بیاندازند. و مطمئنا گرسنگی ذهن شما را تا مدتها مشغول نگاه میدارد و از سر گرفتن مطالعهی بعدی آسان نخواهد بود!
کتاب گرسنگی را می توانید از اینجا تهیه کنید
در بخشی از کتاب گرسنگی میخوانیم:
چیزی که لازم است بدانید این است که زندگی من به دو بخش تقسیم میشود، تقسیمی نه چندان خوشایند. بخش قبل و بعدی وجود دارد. قبل از اینکه اضافه وزن پیدا کنم. بعد از اینکه اضافه وزن پیدا کردم. قبل از اینکه به من تجاوز شود. بعد از اینکه به من تجاوز شد. در بخش قبلی زندگیام، بسیار جوان بودم و آفتاب مهتاب ندیده. چیزی دربارۀ هیچچیزی نمیدانستم. نمیدانستم میتوانم رنج بکشم یا اینکه وسعت و محدودۀ رنج کشیدن چهقدر میتواند باشد.
نمیدانستم وقتی رنج میکشم میتوانم رنج کشیدنم را بیان کنم. نمیدانستم راههای بهتری وجود دارد که با رنجهایم مواجه شوم. از میان تمام چیزهایی که درحال حاضر میدانم و دلم میخواهد که آن زمان میدانستم، این است که ای کاش میدانستم میتوانم با پدر و مادرم حرف بزنم و از آنها کمک بگیرم، و به چیزی جز غذا رو بیاورم. ای کاش میدانستم تقصیر من نبوده که موردِ تجاوز قرار گرفتهام.
بخشی از کتاب گرسنگی
چیزی که میشناختم غذا بود، بنابراین خوردم چون فهمیده بودم میتوانم فضای بیشتری را اشغال کنم. میتوانم محکمتر و قویتر شوم، بیشتر در امان باشم. از دیدنِ طرز خیره شدن مردم به افراد چاق، از طرز خیره شدن خودم به افراد چاق، فهمیده بودم که وزنِ بسیار زیاد ناخوشایند است. اگر ناخوشایند بودم، میتوانستم رنجِ بیشتر را از خودم دور کنم. دستِکم، امید داشتم بتوانم رنجِ بیشتر را از خودم دور کنم چون در بخش بعدی زندگیام، خیلی بیشتر دربارۀ رنج آگاه شدم. خیلی بیشتر دربارۀ رنج آگاه شدم، ولی نمیدانستم که یک دختر تا چه حد میتواند رنج بکِشد، تا اینکه رنج کشیدم.
اما. این چیزیست که خودم انجام دادم. این بدنیست که خودم ساختم. من بزرگجثه هستم-کُپههایی قهوهای از گوشتِ بازوها و رانها و شکم. در نهایت چربی دیگر جایی برای ذخیرهشدن نداشت، بنابراین خودش مسیرهایش را دور بدن من ساخت. من با تَرَکهای پوستی چاکچاک شدهام، تودههای سلولیت روی رانهایِ غولآسایم را فرا گرفته. چربی برایم یک بدن جدید به وجود آورد، بدنی که شرمسارم کرد ولی موجب امنیتم شد و من، بیش از هرچیزی، شدیداً به احساس امنیت نیاز داشتم. نیاز داشتم تا احساس کنم مانند یک قلعه، نفوذناپذیر هستم. نمیخواستم کسی یا چیزی لمسم کند.
جملاتی از متن کتاب گرسنگی
این چیزیست که به بیشتر دخترها تعلیم داده میشود – اینکه باید کوچک و ظریف باشیم. نباید فضایی را اشغال کنیم. باید دیده شویم و شنیده نشویم، و وقتی دیده شویم، باید باعث لذت مردها باشیم، مورد پسند جامعه باشیم. و بیشتر زنها این را میدانند، اینکه انتظار میرود در معرض دید نباشیم، ولی این چیزیست که لازم است گفته شود، با صدای بلند، بارها و بارها، تا بتوانیم در برابر تسلیم شدن نسبت به انتظاراتی که از ما دارند مقاومت کنیم. (کتاب گرسنگی – صفحه ۲۱)
من شجاع یا قهرمان نیستم. من قوی نیستم. من خاص نیستم. من زنی هستم که چیزی را تجربه کرده که زنان بیشماری تجربهاش کردهاند. من قربانیای هستم که نجات یافت. میتوانست بدتر باشد، خیلی خیلی بدتر. این چیزیست که اهمیت دارد و حتی بیشتر شوکهکننده است، اینکه چنین داستانی کاملا متدوال است. (کتاب گرسنگی – صفحه ۴۳)
وقتی وزن اضافه میکنی، وقتی وزن کم میکنی، یا وقتی وزن غیرقابل قبولت را ثابت نگه میداری، بدنت سوژهایست برای اظهار نظر. مردم به سرعت درباره خطرات چاقی آمار و اطلاعات در اختیارت قرار میدهند، گویی که فقط چاق نیستی بلکه نسبت به حقایق بدنت و جهانی که به شدت با آن نامهربان است به طرز شگفتانگیزی احمق، ناآگاه و متوهم نیز هستی. این اظهار نظرها اغلب در قالب نگرانی بیان میشوند، در قالب اینکه مردم فقط خیر شما را میخواهند. آنها فراموش میکنند که یک انسان هستی. تو بدنت هستی، نه چیزی بیشتر، و بدنت باید خیلی خوب کوچکتر شود. (کتاب گرسنگی – صفحه ۱۱۵)
قسمتی از کتاب گرسنگی
این باور رایجیست، اینکه افراد چاق دارند زنی لاغر را درون وجودشان حمل میکنند. هر مرتبه که این تبلیغ به خصوص را میبینم، فکر میکنم، من آن زن لاغر را خوردهام و او خوشمزه بود ولی راضیام نکرد. و بعد به این فکر میکنم که ترویج این تصور که حقیقیترین خودمان زنهای لاغری هستند که داخل بدنهای چاقمان همچون شیادان، غاصبین، و نامشروعین پنهان شدهاند، چقدر مزخرف است. (کتاب گرسنگی – صفحه ۱۲۸)
چیزی که باید بگویم این است، من میدانم گرسنگی بدون اینکه گرسنه باشی یعنی چه. پدرم فکر میکند گرسنگی وابسته به ذهن است. من نظر متفاوتی دارم. به نظرم گرسنگی وابسته به ذهن و بدن و قلب و روح است. (کتاب گرسنگی – صفحه ۱۷۳)
بخشی از کتاب گرسنگی
گاهی اوقات، افرادی که، فکر میکنم، نیتشان خوب است میگویند که چاق نیستم. چیزهایی میگویند مانند، «این حرف رو درباره خودت نزن.»، چون «چاقی» را چیزی شرمآور میدانند، چیزی توهینآمیز، درحالی که من «چاقی» را حقیقتِ بدنم میدانم. وقتی آن واژه را استفاده میکنم، به خودم توهین نمیکنم. دارم خودم را توصیف میکنم. این مدعیان، بیشرمانه، دروغ میبافند، و میگویند «تو چاق نیستی.» یا تعریفهای بیخودی پیشکش میکنند مانند «چه صورت خوشگلی داری.» یا «چه آدم خوبی هستی.»، گویی نمیتوانم چاق باشم و در عین حال چیزهایی را که آنها به عنوان خصوصیتهای باارزش میشمارند دارا باشم. (کتاب گرسنگی – صفحه ۱۸۰)
هرچه گنده تر باشی، دنیایت کوچک تر میشود. (کتاب گرسنگی – صفحه ۱۸۷)
حتی وقتی در رابطهی خوبی هستم نمیتوانم حق خودم را بگیرم. ابراز نارضایتی یا مشاجره بر سر چیزی که میخواهم سخت است چون احساس میکنم از پیش به دلیل چاق بودن در وضعیت بغرنجی قرار دارم. درخواست چیزی که میخواهم و نیاز دارم و مستحقش هستم سخت است پس درخواست نمیکنم. جوری رفتار میکنم انگار همیشه همهچیز رو به راه است، و چنین چیزی نه برای من و نه هیچکس دیگری عادلانه نیست. (کتاب گرسنگی – صفحه ۲۱۷)
پشت جلد کتاب گرسنگی
نوشتن این کتاب سختترین کاری ست که تا به حال انجام دادهام. اینکه خودم را در معرض آسیب پذیری قرار دهم کار آسانی نبود. مواجهه با خودم و اینکه زندگی در بدنم چگونه بوده کار آسانی نبود، ولی این کتاب را نوشتم چون احساس کردم لازم است. در نوشتن سرگذشت بدنم، در گفتن این حقایق راجع به بدنم، حقیقت خودم و فقط خودم را به اشتراک میگذارم. درک میکنم اگر آن حقیقت چیزی نباشد که دلتان بخواهد بشنوید.
حقیقت من را هم ناراحت میکند. ولی همچنین میگویم، این کتاب قلب من است، چیزی که از قلبم باقی مانده. در این کتاب شدت گرسنگیام را نشانتان میدهم. در این کتاب، سرانجام خودم را رها میکنم تا آسیبپذیر و انسان باشم. در این کتاب، در آن رهایی کیف میکنم، ببینید که تشنه چه چیزی هستم و حقیقتم به من امکان داد تا چه چیزی را خلق کنم.
مشخصات کتاب
عنوان: گرسنگی (سرگذشت بدن من)
موضوع: تصویر ذهنی از بدن
نویسنده : رکسان گی
مترجم : میعاد بانکی
ناشر: کوله پشتی
موضوع اصلی کتاب: رمان خارجی
دستهبندی: خاطرات و سفرنامهها
قطع: رقعی
جلد کتاب:شومیز
سال انتشار: ۱۳۹۷
تعداد چاپ: ۴
عرض: ۱۴.۵
ارتفاع: ۲۱.۵
نوع جلد: نرم
تعداد صفحات: ۲۷۲
شابک: 9786004611855
قیمت: ۳۵۰,۰۰۰ ریال
منبع مدیریت استراتژیک بدن