کتاب بذرت را کجا میکاری؟
کتاب بذرت را کجا میکاری؟
کتاب بذرت را کجا میکاری؟ کتابی به قلم جان گوردون (Gordan on) و ترجمهای است از The seed: finding purpose and happiness in life and work توسط سیما فرجی که در 192 صفحه، که انتشارات نسل نواندیش در سال 1395 آن را به چاپ رسانیده است.
جان گوردن در این کتاب به این پرسش پاسخ میدهد که چگونه هم در زندگی شغلی و هم در زندگی شخصی بهمعنایواقعی هدفمند، موفق و شادمان باشیم؟
موضوع اصلی این کتاب راه و رسم زندگی است. و راهکار و روش های مناسبی را بر روی دیدگان ما آشکار می سازد.
بذرت را کجا می کاری؟ عنوان کتابی است که به شما می گوید، اگر هدفتان را میجویید و آماده هستید تا تفاوتی سازنده را در زندگیتان یا جهان به وجود آورید، پس بکوشید؛ این بذر را در مکانی مناسب بکارید. با شخصیت داستان همراه و همگام شوید و به حقایق مطرح شده در کتاب بذرت را کجا میکاری؟ توجه کنید تا بهتر بتوانید دربارهٔ مکان مناسب برای کاشتن بذر وجودتان تصمیم بگیرید.
کتاب حاضر نخستین بار تحت عنوان “بذرهای موفقیت: یافتن هدف و شادی در زندگی و کار” توسط انتشارات لیوسا در سال 1391 فیپا گرفته است.
درباره کتابِ بذرت را کجا می کاری؟
کتاب بذرت را کجا میکاری؟ ، روایت داستانی آموزنده و دوست داشتنی را برای آنان که احساس هدف مندی، اشتیاق و شادمانی بیشتر در زندگی شان جستجو می کنند در بر دارد. اگر هدفتان را می جویید و آماده هستید تا تفاوتی سازنده را در زندگی تان یا جهان به وجود آورید پس بکوشید این بذر را در مکانی مناسب بکارید. با شخصیت داستان همراه و همگام شوید و به حقایق مطرح شده در این کتاب توجه کنید تا بهتر بتوانید در باره ی مکان مناسب برای کاشتن بذر وجودتان تصمیم بگرید.
معرفی کتاب بذرت را کجا میکاری؟
اثر جان گوردون، داستانی آموزنده و دوست داشتنی برای کسانیست که احساس هدفمندی، اشتیاق و شادمانی بیشتر را در زندگیشان جست وجو میکنند.
نویسنده در سی و دو فصل این کتاب، با آوردن نمونههایی از زندگی واقعی افراد به بیان راهکارهایی برای موفق بودن در تمام زمینههای زندگی پرداخته است.
اگر توی مسیر تغییر باشین طعم بدمزه ناامیدی رو در کنار طعم شیرین امید رو چشیدین. طعم عجیب و غریب گم شدن و ناتوانی رو در کنار طعم خوش مزه ی پیدا کردن waze مسیر زندگیتون تجربه کردین. اینکه وقتی گاو بنفش به اصطلاح شدین طعم ناب اتفاق های معجزه آمیز رو در کنار طعم تنهایی و مسخره شدن چشیدین که مثل شربت سینه تلخ و مزخرفه.
طعم ترش کردن روحتون رو چشیدین که اگه حواستون بهش نباشه قدرتی داره که میزنه هر چی کاشتین رو خراب کنه ولی اگر حواستون بهش باشه هم طعم خوش مزه ی اتفاقات غیر قابل توصیفش رو چشیدین و دیگر اینکه طعم شور وقتی که اول مسیر تغییر قدم میزنین تا مدت ها از نتیجه ی بیرونی آشکار خبری نیست بعدش چی میشه، باید یک سری انتقاد و متلک شیک و خوشگل دیگران رو تحمل کنین و بعضی هاشون رو از یک گوشتون بشنوین و از اون یکی گوشتون بیرونش کنین ولی بعد از صبوری طعم جدیدی میچشین که همون آدم ها میان میگن تو یک دفعه ای چی شدی که البته دلت میخواد یه مشت نثارشون کنی چون خبر ندارن چی کشیدی تا این شدی.
آیا مطالعه کتاب بذرت را کجا میکاری؟ برای من هم مناسب است!؟
کتاب “بذرت را کجا می کاری” دقیقا برای این افراد مناسبه و تک تک این مراحل تغییر رو کامل و به صورت داستان وار درآورده ؛ به راحتی می تونین با شخصیت اول داستان که جاشوا است همزاد پنداری کنین و سفر شگفت انگیزتون رو با کتاب آغاز کنین.
هر چی با کتاب جلوتر میرین، داستان جذاب تر میشه و با این کتاب تمام احساساتتون میاد جلوی چشماتون. گاهی بعد یک فصل، کتاب رو میبندین میرین تو فکر و گاهی جرقه ای به ذهنتون میاد و گاهی هم متوجه از دست دادن فرصت های گذشتتون میشین. با کتاب ” بذرت را کجا می کاری” تو ماشین زمان میشینین؛ همزمان به گذشته، حال و آیندتون سفر میکنین. سفرتون به سلامت!
در حاشیه کتاب بذرت را کجا میکاری؟
ما توی یه دنیای سرشار از دوگانگی زندگی می کنیم. نور وتاریکی، بالا و پایین، گرم وسرد، زشت و زیبا. در حالی که در تلاشین تا هدفتون رو پیدا کنین با مقاومت ها و موانع خوشگلی رو به رو میشین که در زیبایی همتا ندارن. در این میان افرادی که از تاریکی برای یافتن نور استفاده می کنند پیروز میدان میشن. یادمون باشد بد بیاری فقط بخشی از فرایند رشد کردن است.
حقیقت این است که همه ی انسان ها همیشه تصور می کنند که موقعیتی دیگر به معنای واقعی شادتر خواهند بود. آنان اغلب شغلشان را تغییر می دهند و شاد نبودن را به رییس و محیط کارشان ربط می دهند. در حالی که یافتن شغل جدید به شادتر شدن تو کمکی نخواهد کرد. هر انسانی در همان مکانی شادمان خواهد بود که خودش تصمیم می گیرد در آن جا شادمان باشد. وقتی تو شادمانی را به منزله ی ساختار جهت یابی زندگی ات در نظر می گیری؛ خیلی باید مراقب باشی.
خواندن کتاب بذرت را کجا میکاری؟
کتاب خواندن در تمام مراحل زندگی میتواند تخیل را برانگیزد، ما را به دنیاهای تازه و جدید رهسپار کند و الهامبخش و چالشبرانگیز باشد…
میگویند هر کتابی چیزی برای یاد دادن به ما دارد. از هر کتاب میتوان چیزی فرا گرفت.
چه داستانی باشد، چه تخیلی یا آموزشی…
کتاب خواندن لذت غیرقابل وصفی دارد.
در زندگی پرمشغله امروزی به دشواری میتوان زمانی برای مطالعه فراهم کرد. شمار کتابها هم آنقدر زیاد و متنوع است که عملاً امکان ندارد کسی بتواند در زندگیاش تمام کتابها را بخواند. همچنین با وجود شبکههای اجتماعی و حجم محتوای تولید شده در انها و دغدغههای روزانه زندگی، ما فرصتی برای آزمون و خطا و انتخاب بهترین کتابها نمییابیم!
بنابراین چاره چیست؟
راه چاره این است که به سراغ کتابهای برتر و امتحان پس داده برویم. برای اینکه بتوانیم بهترین و بهینهترین استفاده ممکن را از وقت و زمان خود ببریم. زندگی بسیاری از افراد موفق و مشهور جهان، با خواندن یک کتاب متحول شده است. گاهی یک کتاب خوب میتواند نقطه عطف زندگی شما باشد و دریچهی تغییر و تحول را به زندگی شما بگشاید. واقعیت این است که کتاب، یک «بخشندهی بیمنت» است. به شما میآموزد و بدون چشمداشت، هر آنچه در خود دارد در اختیار شما قرار میدهد. چیزی را میشناسید که هر بار بتوانید چیزی تازه از آن یاد بگیرید بدون اینکه خساست به خرج دهد؟
نکته:
این کتاب سرشار از جملات پرمحتوا و جالب است که شما را به خواندن آن علاقمند می کند. ضمن اینکه، این کتاب پر از جمله های عالی هست که واقعاً نمی تونستم از بینشون انتخاب کنم ولی بالاخره چند تاشون رو انتخاب کردم تا به اشتراک بذارم…
در قسمتی از کتاب میخوانیم:
«تو در زندگی اهمیت داری. اگر اهمیت نداشتی، اکنون این جا روی این کره خاکی زندگی نمیکردی. زندگی تو به عاملی فراتر از خودت نیز مربوط میشود.
تو باید بدانی که قرار است با دیگران روابطی سالم و سازنده داشته باشی. زندگی در این باره است که بدانی تو فقط ذرهای از کل هستی.
زندگی در این باره است که بدانی تو فقط ذره ای از کل هستی.
زندگی درباره خود تو است و عملکرد تو نیز فقط به انتخاب خودت مربوط میشود»
هر روز کسی در مسیر زندگی سر راهتان قرار نمیگیرد تا به شما بگوید که با کاشتن یک بذر میتوانید هدفتان را بیابید.
این موضوع برای جاش عجیب بهنظر میرسید و او میدانست چنین موضوعی برای دوستانش بیتردید عجیبتر خواهد بود.
دوستان جاش کمابیش دربارهی او نگران بودند و جاش نمیخواست آنان تصور کنند او به مرحلهی دیوانگی رسیده است؛ بنابراین، تصمیم گرفت درباره رویارویی با کشاورز سالخورده با دوستانش حرف نزند….
در بخشی از کتاب میخوانیم:
انسانها وظیفه دارند نسبت به همنوعانشان و آفریدههای دیگر خداوند نیز مهربان باشند. اگر انسانها بیاموزند در زمان حال زندگی کنند و نسبت به همۀ مخلوقات خداوند مهربان باشند؛ زندگیشان بسیار پربارتر خواهد شد. انسانها باید زندگیشان را ساده کنند و از پیچیدهکردن هر موضوع یا موقعیتی بهشدت بپرهیزند.
بخش هایی از کتاب بذرت را کجا میکاری؟
” بسیاری از انسانها گرایش قلبی و هدف اصلیشان را در زندگی پیگیری نمیکنند زیرا تصمیم میگیرند با خواستههای انسانهای پیرامونشان هماهنگ شوند. آنان همچنین، بهجای توجهکردن به ندای قلبیشان، به سخنان انسانهای منفیباف گوش میکنند. برای اینکه بتوانی هدف اصلیات را در زندگی بیابی؛ باید بر همهی این نیروهای بیرونی غلبه کنی که میکوشند مانعی را در مسیرت بهوجود آورند “
هر روز کسی در مسیر زندگی سر راهتان قرار نمیگیرد تا به شما بگوید که با کاشتن یک بذر میتوانید هدفتان را بیابید. این موضوع برای جاش عجیب بهنظر میرسید و او میدانست چنین موضوعی برای دوستانش بیتردید عجیبتر خواهد بود. دوستان جاش کمابیش دربارهی او نگران بودند و جاش نمیخواست آنان تصور کنند او به مرحلهی دیوانگی رسیده است؛ بنابراین، تصمیم گرفت دربارهی رویارویی با کشاورز سالخورده با دوستانش حرف نزند..
بخشی از کتاب کتاب بذرت را کجا میکاری؟
دوستان جاش اغلب نکتههایی را میدانستند که دیگران کمتر به آنها توجه میکردند. زندگی جاش، آنگونه که بهنظر میرسید، کامل و تمامعیار نبود. البته، او خانهای بزرگ و دوستداشتنی و شغلی مهم در سازمانی پرآوازه داشت. همچنین، آیندهای درخشان پیش رویش بود. با این حال، او حلقهای گمشده را در زندگیاش احساس میکرد. او دیگر از رفتن به محل کارش چندان هیجانزده نمیشد.
البته، موضوع این نبود که او از شغلش نفرت دارد. او فقط دیگر به شغلش عشق و علاقهای نداشت. همهی انسانهای پیرامونش این حقیقت را میدانستند. یکی از این افراد نیز رییسش بود. او روز گذشته جاش را به دفتر کارش فراخواند تا خبرهایی ناخوشایند را برایش مطرح کند.
مارک، رییس جاش، به او چنین گفته بود: ”تو همان شخصی نیستی که من پنجسال پیش استخدامش کردم. تو در آن زمان بسیار پرشور و باانگیزه بودی. تو همواره بسیار مشتاق و پرانرژی بهنظر میرسیدی. تو همواره اندیشههایی جدید و خلاقانه را در سر میپروراندی و بهکار میگرفتی. اکنون، بهنظر میرسد که دیگر حتی نمیخواهی در اینجا کار کنی. چه اتفاقی افتاده است؟“
…
جاش به زمین نگاه میکرد زیرا نمیخواست به چشمان رییسش بنگرد. او میدانست مارک دراینباره حق دارد؛ اما شنیدن حقیقت از زبان مارک سبب میشد همهی این رویدادها برای او واقعیتر بهنظر برسد. او احساس میکرد بهراستی شرمنده است و نمیتوانست دلیلی منطقی را برای مارک مطرح کند. سپس، درحالیکه سرش را بالا میآورد و آن را تکان میداد، چنین گفت:
”خودم هم نمیدانم. ایکاش میتوانستم پاسخی بدهم؛ اما نمیتوانم. فقط میتوانم بگویم که احساسی همچون گذشته ندارم. دلیلش را نمیدانم. فقط شور و اشتیاق گذشتهام را نسبت به کارم احساس نمیکنم.“
او مطمئن نبود آیا باید حقیقت را بر زبان میآورد یا خیر؛ اما برمبنای تربیت خانوادگی و تجربههای زندگیاش به این نتیجه رسیده بود که پاسخ صادقانه همیشه بهترین پاسخ خواهد بود. بهعلاوه، حقیقت هر روز در چهرهی او نمایان بود و زبان بدنش نیز در طی سال گذشته همواره این حقیقت را آشکارا نشان میداد.
در توضیحات پشت جلد کتاب آمده است:
«داستانی آموزنده و دوست داشتنی برای آنان که احساس هدفمندی، اشتیاق و شادمانی بیشتر را در زندگیشان جست و جو میکنند.
اگر هدفتان را میجویید و آماده هستید تا تفاوتی سازنده را در زندگیتان یا جهان به وجود آورید پس، بکوشید این بذر را در مکانی مناسب بکارید.
با شخصیت داستان همراه و همگام شوید و به حقایق مطرح شده در این کتاب توجه کنید تا بهتر بتوانید دربارهی مکان مناسب برای کاشتن بذر وجودتان تصمیم بگیرید»
فهرست مطالب
فصل اول: مهلتی دوهفتهای
فصل دوم: گمشدن
فصل سوم: چشماندازی عالی
فصل چهارم: رؤیاها
فصل پنجم: در مسیر یافتن هدف
فصل ششم: خانه
فصل هفتم: شادمانی
فصل هشتم: دارما
فصل نهم: دانشگاه
فصل دهم: موسیقی کیهانی
فصل یازدهم: نگرش مثبت
فصل دوازدهم: کانگوروها هم هدف دارند
فصل سیزدهم: رستوران
فصل چهاردهم: خدمتکردن
فصل پانزدهم: هدیههایی از گذشته
فصل شانزدهم: فرصتی جدید
فصل هفدهم: جورج
فصل هجدهم: تصمیمگیری
فصل نوزدهم: برنامهی زمانی کامل خداوند
فصل بیستم: دورهی دستیابی به هدف
فصل بیستویکم: چهار مرحله در راستای شکوفایی هدف نهایی
فصل بیستودوم: فرایند ”چرا“
فصل بیستوسوم: درخشیدن
فصل بیستوچهارم: رشدکردن
فصل بیستوپنجم: آزمایشهای زندگی
فصل بیستوششم: یادآوری رؤیایی دیرینه
فصل بیستوهفتم: موفقشدن
فصل بیستوهشتم: آفرینش تفاوتی سازنده
فصل بیستونهم: هر نامی معنایی دارد
فصل سیام: برکت
فصل سیویکم: هر رویدادی در فصلی ویژه اتفاق میافتد
فصل سیودوم: برداشتکردن
مشخصات کتاب
عنوان: بذرت را کجا می کاری؟
موضوع: روانشناسی موفقیت
نویسنده : جان گوردون
مترجم : سیما فرجی
ناشر: نسل نواندیش
قطع: رقعی
سال انتشار: ۱۳۹۸
تعداد چاپ: ۵
نوع جلد: شومیز
تعداد صفحات: ۱۹۲
قیمت: ۲۹۹,۰۰۰ ریال
گردآوری مدیریت استراتژیک بدن