کتاب فقط آویزان خودت شو
کتاب فقط آویزان خودت شو
کتاب فقط آویزان خودت شو ، اثری است به قلم محمود پیرحیاتی با مقدمه ای از علی اکبر قزوینی ،که نشر شاملو مشهد آن را برای بار پنجم در پاییز 98 به چاپ رسانده است. محمود پیرحیاتی تجربههای گوناگون خود را در زمینه کارکرد ذهن و نحوه ایجاد تغییر و تحول در آن، با آموزشهای مطرح و درجهیک دنیا ترکیب کرده؛ و آموزشهای وی به گفته دانشجویانش، اصیل، اثرگذار و بهحقیقت متحولکننده است.
در بخشی از کتاب آمده است…
گفتم: فرق وابستگی و دلبستگی چیست؟
پیر فرزانه گفت: وابستگی خرج کردن دل برای ذهن است…..
وابستگی اسارت ذهن است در سرپنجه های ترس و بی برنامگی. وابستگی، وادادگی است. یعنی تو هیچ برنامه ای برای خودت و زندگی ات نداری. می شوی برده عادت ذهن و زندگی خودت و دیگران. اما دلبستگی از راه ذهن صورت نمی گیرد. دلبستگی، ترا شبیه دلت می کند و شبیه هر آنچه به آن دل داده ای. اگر وابستگی اسارت ذهن است، دلبستگی اشارت دل است. دلبستگی، آرام و شناور، غلتان و ناپیدا می آید و می نشیند بر جانت، در دلبستگی تو ناگهان فتح می شوی!
مقدمه کتاب فقط آویزان خودت شو
همه ما انسانها در زندگی مان تغییراتی را تجربه میکنیم. این تغییر گاه در جهت رشد، تعالی و شکوفایی ماست و گاه در جهت عکس آن.
نیاز به تحول و تغییر در تمام شئونات زندگی ما انسانها امری تردید ناپذیر است. تحولی که گاه بنیادی و همه جانبه باید عرصه تفکر و روح و روان و جسم ما را دگرگون سازد. این تحول قطعاً از رهگذر ذهن و فکر انسان است که میتواند زمینه ساز انقلابی در روح و روان باشد وبدین شکل از انسان شکل دیگری بیافریند.
ما در اجتماع و در بسیاری از موارد به جای آنکه آویزانِ گفتار، رفتار، برنامه ریزی و اهداف خودمان شویم، آویزانِ دیگران میشویم. این کتاب از رهگذر آموزهایی ساده در پی آنست که با درگیر کردن مخاطب با خودش به او یادآوری نماید که تا انسان آویزان رفتار و گفتار خودش نشود راه به جایی نخواهد بُرد.
پیام اصلی این کتاب که نام کتاب را نیز بر خود حمل میکند یعنی عبارتِ: «فقط آویزان خودت شو» کنایهای است به این مضمون که تا از ذهن، فکر، رفتار و گفتار خودت مراقبت نکنی و تا در راه اصلاح خودت گام برنداری، موفقیت، ثروت و شادی حقیقی را درک نخواهی کرد.
این کتاب داستانی است برای تبدیل شدن آدمی به انسانی از جنس نور، شادی و رهایی. انسانی که فقط آویزان خودش بشود.
مقدمهٔ علیاکبر قزوینی بر کتاب فقط آویزان خودت شو…
عنوان کتاب فقط آویزان خودت شو را که میخوانی و موضوعش ــ تغییر و تحول فردی ــ را که در نظر میآوری، با خودت میگویی یکی دیگر از خیل این همه کتابهای موفقیت و خودشناسی. در این بازاری که حالا سکّه شده است، یک «محمود پیرحیاتی» نامی هم پیدا شده که با این عبارتِ ظاهراً بازاریِ «فقط آویزان خودت شو»، آمده کتابی نوشته تا نامی برای خود دست و پا کند و هوادارانی بیابد.
این همه آدم شدهاند مدرس موفقیت، چرا محمود پیرحیاتی یکی از آنها نشود؟ «آویزان خودت شو!» یعنی چه اصلاً؟ یک مقدار خندهدار هم به نظر میرسد. یک جور بازی با کلمات. لابد یک مُشت جملاتِ قصار است و داستانهای انگیزشی از این و آن، که با ضرب و زورِ توصیههای سطحی و صد من یک غاز قرار است به هم چسبانده شوند و حاصل، معجونی باشد که بیش از ایجادِ تغییری اساسی در نگرش و رفتار خواننده، شهرتی برای نویسنده دست و پا کند.
اما از «جلد» که فرا میروی…
کتاب فقط آویزان خودت شو را باز می کنی تا ببینی در «درون» آن چه خبر است. و بهناگاه از همان صفحهٔ اول، از همان نخستین جمله، کتاب تو را با خودش «میبرد». به معنای واقعی کلمه با خودش میبرد و میروی به یک سرزمین دیگر. به ساحتی دیگر وارد میشوی.
بلافاصله درمییابی که این کتاب، از جنس خیلی از کتابهای دیگر نیست…
حتی بر اساس تحقیقاتِ بازار و نیازسنجیِ مخاطبان هم نوشته نشده؛ چیزی که امروزه از دید متخصصان بازاریابیِ کتاب، اشتباهی بزرگ دانسته و عنوان میشود که نوشتن کتاب از ابتدا تا انتها در خلوت و بعد چاپ آن به امیدِ یافتن مخاطب و پرفروش شدن، دیگر جواب نمیدهد و روشِ درستی در عصر اینترنت و شبکههای اجتماعی ــ که میتوان کوچکترین رفتارهای مخاطبانِ بالقوه را هم سنجید و اندازه گرفت ــ نیست.
اما کتابی که شبیهِ کتابهای دیگر نیست، چگونه میتواند در فرایندی شبیهِ آنها نوشته شود؟
کتاب فقط آویزان خودت شو ، یک سری دستورالعمل نیست. مجموعهای از توصیههای مُدِ روز نیست که معلوم نیست خودِ نویسنده به آنها عامل است و زندگیشان کرده، یا اینکه فقط از این و آن «کش رفته» است.
این کتاب، از جنسِ زندگی است…
…زندگیِ خودِ نویسنده. مشخص است (و هر کلمهاش فریاد میزند و گواهی میدهد) که این کتاب، خودِ زندگیِ نویسنده است. کتابی است که نه از سرِ بیدردی، که از روی درد نوشته شده است. آن دردِ مقدس و زندگیآفرین و شفابخش که عطار میفرماید:
به دردی مبتلا گشتم که درمانش نمیبینم
این کتاب آنقدر زیبا و پرمعناست که هر جملهاش یک جملهٔ قصار است. هر جملهاش اصلاً یک کتاب است برای خودش. و بعضی جملههایش شبیه شعر است یا یک تابلوی هنری زیبا؛ یا شاید عکسی قشنگ از یک منظرهٔ دلپذیر.
وقتی آن را میخوانی، آنقدر جملهها را هایلات میکنی و زیر کلمات خط میکشی و در حاشیهاش یادداشت مینویسی که تقریباً تمامِ کتاب ماژیکی و مدادی میشود. و با این حال، این کتاب مجموعهای از جملههای قصار و کلماتِ شاعرانه نیست. مجموعهای درهمتنیده از کلماتِ «جاندار» است که وقتی میخوانیاش، «زنده» میشوی. زندهتر میشوی. بیدلیل نیست که میگویم این کتاب از جنسِ «زندگی» است.
من بارها با جملات این کتاب گُر گرفتم و اشک، آن اشک مقدس، از چشمانم سرازیر شد. یک دور خواندنِ این کتاب را طی چند روز، در یکی از کافیشاپهای «تیم هرتونز»، برِ خیابانِ معروف «یانگ» در تورنتو، تمام کردم.
و بارها دلم میخواست وسط این کافیشاپ، بین این همه آدم از ملیتهای مختلف، بلند شوم و فریاد بزنم: «آی آدمها در چه کارید؟ من یک گنج کشف کردهام…» بارها در میانهٔ این جمعِ انسانی سعی کردم اشکهایم ــ ناشی از تماسم با آتشِ کلماتِ این کتاب ــ مرا به هقهق نیندازد. خُب دیگری که در «هوای» خودش است چه میداند من در چه «حالی» هستم…
با همهٔ وجودم دلم میخواهد شما این کتاب را بخوانید!
اینکه کتاب فقط آویزان خودت شو را دستتان گرفتهاید و تا اینجا خواندهاید، بیعلت نیست. شما با پای خودتان به اینجا نیامدهاید؛ به اینجا «آورده شدهاید». قول میدهم این کتاب را بارها و بارها خواهید خواند و به یکی از عزیزترین کتابهای کتابخانهتان تبدیل خواهد شد. کتابی است که دوست دارید مدام دم دستتان باشد و لقمههای نور از آن بخورید.
«فقط آویزان خودت شو» کتابی است که «تحول فردی» را از جنس دیگری به شما میشناساند. کتابی است که بلافاصله میتواند موجب تغیرِ نگرش ــ و رفتار ــ در شما شود؛ و با مداومت در خواندن و عمل به مطالب آن و درونی کردن آموزههای آن، تغییراتی مثبت و پایدار «از جنسی دیگر» در شما پدیدار خواهد شد.
لطفاً این کتاب را «بخورید».
علیاکبر قزوینی
تورنتو، ۱۶ جولای ۲۰۱۷ (۲۵ تیر ۱۳۹۶)
کتاب اینگونه آغاز میشود…
سوار ماشین که شدم قبل از استارت زدن لوازم رو از روی یادداشت روزانه چک کردم. دوربین، لنز، سهپایه، حافظه دوربین، موبایل، شارژرها، لوازم شخصی، کتاب، فلش، نقشه و…. همه چیز سرجایش بود جز خودم!
آرامش از وجودم رخت بربسته بود. نگران نه اما غمگین بودم. روشن کردم و به “راه” افتادم. از شهر که دور شدم، صنعتی شدن داشت جایش را میداد به “راه” و مسیر. گاهی نیم نگاهی به نقشه میانداختم و نمیدانستم این نقشهای که در روی صندلی کنارم پهن شده هدایتم میکند یا آن دغدغهای که در قلبم افتاده عنان ذهن و روحم را به دست گرفته!
هوای خنک اردیبهشت ماه حالم را جا میآوَرَد و من بی هیچ عجلهای بر پدال گاز می فشارم. خنکای هوای دم صبح وسوسهام میکند جایی بایستم و عکاسی کنم. هنوز سر انگشتان نور از پشت کوههای دور دست سمت چپم، بیرون نزده بود. با خود گفتم جایی همین نزدیکیها میایستم، گلویی تازه میکنم و تصویری به ذخایر غنی دوربینام اضافه میکنم.
«اولین دیدار»
چند ساعت قبل که حرکت را آغاز کرده بودم قصدم تنها، تنهایی بود و فرار از شهر. اصلاً نمی دانم این مدنیت چه چیزی را برایمان به ارمغان آورده که گاه حس میکنم هویتمان را در قبالش هدیه دادهایم رفته. برای من که معماری کویر مرکزی ایران، هوش از سرم برده خروج از مدنیتِ آسمان خراشها و خودروها و پناه بردن به دل کویر غنیمتی بس بزرگ است.
راستش را بخواهید طوری بیتاب شده بودم که در خواب و بیداری دلم هوای غربت داشت. شهر را با همهی مظاهر فریبندهاش وانهادم برای آنانکه به زندگی در شلوغی تمدن افتخار میکنند. من گاهی دیدهام آدمهایی را که به اسم شهرها در گوشه شناسنامهاشان افتخار کردهاند. من بارها دیدهام اشخاصی که جغرافیای شهری از جغرافیای باطنی برایشان مهمتر بوده است.
برای من اما…
دانلود رایگان بخشی از کتاب فقط آویزان خودت شو
فهرست مطالب
مقدمه علی اکبر قزوینی
مقدمه نویسنده
اولین دیدار
گام نخست (پذیرش)
گام دوم (ترس)
گام سوم (قضاوت کردن)
گام چهارم (خشم)
گام پنجم (تطهیر کلام)
گام ششم (دروغ)
گام هفتم (کینه)
آخرین دیدار
مشخصات کتاب
عنوان: فقط آویزان خودت شو
مؤلف: محمود پیرحیاتی
ناشر: شاملو
ویراستار: مریم سیافی
زبان: فارسی
ردهبندی دیویی: 8fa3.62
سال چاپ: 1398
نوبت چاپ: 5
تیراژ: 1000 نسخه
تعداد صفحات: 146
قطع و نوع جلد: رقعی (شومیز)
موضوع: داستان های فارسی قرن 14
دستهبندی: داستان ایرانی
شابک 10 رقمی: 6001167230
شابک 13 رقمی: 9786001167232
گردآوری مدیریت استراتژیک بدن