معرفی کتاب

کتاب چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم

کتاب چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم

کتاب چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم  نام رمانی ایرانی به قلم زویا پیرزاد است که نخستین بار در سال ۱۳۸۰ توسط نشر مرکز منتشر شد و تا کنون 100بار تجدید چاپ شده است. این رمان درمورد زندگی چند خانواده‌ی ارمنی ساکن آبادان در دهه‌ی ۴۰ است، و یکی از پرفروش ترین رمان های معاصر است.

شاید بتوان مدعی شد که برای اولین بار در این رمان بود که یک نویسنده زن ایرانی از تردیدهای یک زن متاهل نوشت. قهرمان کتاب زنی است که با ورود یک غریبه به محل زندگی اش و توجه ای که این مرد شاید ناخودآگاه به او دارد دچار یک شک و تردید در برداشت خود از زندگی متاهلی خود می شود. فضای رمان که آبادان قبل از انقلاب است و ارمنی بودن شخصیت های رمان، به جذابیت های روایت چراغ ها را من خاموش می کنم افزوده است.

کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم رمان مهمی است که قویا خواندن آن را به تمام مخاطبان ادبیات توصیه می کنیم.

در حاشيه

وی از معدود نویسندگان ایرانی ست که تمام آثارش به فرانسوی ترجمه شده است. کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم به زبان‌های آلمانی، ترکی، یونانی، چینی، فرانسوی، انگلیسی و نروژی هم ترجمه شده‌ است.

فرانکلین لوئیس ترجمهٔ انگلیسی آن را با عنوان Things We Left Unsaid در سال ۲۰۱۲ منتشر کرد.

کریستوفر بالای ترجمه فرانسوی آن را با عنوان c’est moi qui éteins les lumières در سال 2006 منتشر کرده است.

 

خلاصه کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم

قصه کتاب چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم از زبان زن خانه‌داری به‌نام کلاریس روايت می‌شود. کلاريس در اين قصه، روزمرگی‌هايش، روابط خانوادگی و يک‌نواختی زندگی‌ای را که هر زن خانه‌داری با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند، روایت می‌کند. نویسنده‌ی این کتاب در پرداختن به جزئیات، به‌قدری هنرمندانه عمل کرده است که تنها خواندن تمام‌وکمالِ کتاب است که ما را در جریان جزئیات زندگی کلاریس، خستگی و روزمرگی‌هایی که به دلش چنگ می‌زند، قرار می‌دهد.

در خلال روایت این روزمرگی‌های ملال‌آور، کلاريس، قصه‌ی سه خانواده‌ی ديگر را که با آنها در ارتباط است، بازگو می‌کند. نقطه‌ی عطف داستان با آمدن اميل و دخترش امیلی و مادر پیرش به خانه‌ای در همسايگی آنها آغاز می‌شود و داستان را وارد مرحله‌ی جدید و پرکششی می‌کند.

زويا پيرزاد در کتاب چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم جزئيات يک زندگی و پيچيدگی‌های ذهنی يک زن را به‌تصوير کشيده است. زبان ساده، نثر روان و هنرمندی در انتقال احساس زنانگی و فرازونشيب‌های زندگی زنانه، اين کتاب را ملموس و محبوب کرده است.

زویا پیرزاد در این رمان، بیشترِ توجه خود را به زنان و مادرانی معطوف کرده که حضورشان در کنار اعضای خانواده و دوستان حکم وظيفه را پیدا کرده است. همه از چنین زنانی انتظار دارند و آنها به‌تنهايی بار مسئوليت زندگی را بر دوش می‌کشند. همچنین گاهی حضورشان به‌عنوان يک فرد، مستقل از همسر يا مادربودن، فراموش می‌شود. این مسئله آن‌قدر بديهی است که حتی خود ما نیز در طول قصه بارها نام کلاریس را از خاطر می‌بریم.

درباره مولف کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم

زویا پیرزاد (زاده ۱۳۳۱ در آبادان) نویسنده معاصر ارمنی‌تبار ایرانی است که از مادری ارمنی تبار و پدری روس تبار به دنیا آمد، در همان جا به مدرسه رفت و در تهران ازدواج کرد و دو پسرش ساشا و شروین را به دنیا آورد.

او در سال ۱۳۸۰ با «کتاب چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» جوایز مهمی همچون بهترین رمان سال پکا ، بهترین رمان سال بنیاد هوشنگ گلشیری و لوح تقدیر جایزه ادبی یلدا و جایزه بهترین رمان در بیستمین دوره‌ی کتاب سال را بدست آورد و با مجموعه داستان کوتاه «طعم گس خرمالو» یکی از برندگان جشنواره بیست سال ادبیات داستانی در سال ۱۳۷۶ و جایزه کوریه انترناسیونال در سال ۲۰۰۹ شد.

احتمالاً می‌دانید که از زویا پیرزاد، کتاب های عادت می کنیم و سه کتاب (سه داستان مثل همه ی عصرها، طعم گس خرمالو، یک روز مانده به عید پاک) هم در کشور منتشر شده و به دلیل نثر متفاوت خود مورد استقبال مردم قرار گرفتند.

زویا پیرزاد کتاب‌هایی نیز ترجمه کرده‌است، از جمله «آلیس در سرزمین عجایب» اثر لوییس کارول و کتاب «آوای جهیدن غوک» که مجموعه‌ای است از هایکوهای شاعران آسیایی.

درباره کتاب چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم

داستان چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم در شهر آبادان روی می‌دهد. برای یک زن ارمنی به نام کلاریس. در یک خانواده‌ی ارمنی. که در کنار تعدادی خانواده‌ی ارمنی دیگر، در محل بوارده‌ی آبادان زندگی می‌کنند.

اگر گفتید اسم بوارده از کجا آمده؟ نمی‌دانید؟

تمام این زمین‌ها مال مرد عربی بوده که دختر خیلی خیلی خوشگلی داشته به اسم وَرده. ورده به عربی یعنی گل.

چرخید طرف یوپ.

«درست گفتم؟»

یوپ سر تکان داد و آلیس ادامه داد.

«مردِ عرب را صدا می‌کردند بووَرده. یعنی پدرِ ورده.

انگلیسی‌ها که زمین را می‌خرند، اسم صاحب زمین را می‌گذارند روی محله.

کم کم، بووَرده می‌شود بوارده.»

سرش را به راست کج کرد، «بوارده‌ی شمالی.»

سرش را به چپ کج کرد، «بوارده‌ی جنوبی.»

زنانه نویسی ادبیات

هر وقت در آموزش ادبیات از زنانه نویسی حرف می‌زنند، ابتدا توضیح می‌دهند که زنانه نویسی با نوشتن از زنان تفاوت دارد و این‌دو یکی نیستند.

نوشتن از زنان، مربوط به زمانی است که شخصیت اصلی یا شخصیت‌های اصلی یا تعدادی از شخصیت‌های اصلی داستان، زن هستند و روایت داستان، به نقل رویدادها و سیر زندگی آنها می‌پردازد.

اما زنانه نویسی، نوشتن از نگاه یک زن است. البته زنانه نویسی – که اصطلاحی رایج در دنیای ادبیات است – بیشتر به استریوتایپ‌ زن اشاره دارد.

وگرنه از معدود نویسندگانی مانند ویرجینیا وولف که بگذریم، برخی از مطرح‌ترین زنانه نویسی‌های دنیا توسط نویسندگان مرد انجام شده است. گوستاو فلوبر، شاید مثال خوبی از این گروه باشد.

پس بگذارید زنانه نویسی را ویژگی نویسندگانی بدانیم که می‌توانند ظرافت‌ها، جزئیات، زیبایی‌ها و جنبه‌های معمولی زندگی را – که از چشمان اغلب ما پنهان می‌مانند – ببینند و لباس کلمات بر تن آنها کنند و آنها را چنان زیبا و فریبنده پیش چشم‌مان بگذارند که حتی خواننده‌ی کم‌حوصله‌ هم که در به در میان جمله‌ها و پاراگراف‌ها، دنبال اتفاق‌های بزرگ و رویدادهای خیره کننده می‌گردد، بتواند با شوق و لذت، در جزئیات روایت‌ها غرق شود و دست در دست نویسنده، مسیر روایت او را ادامه دهد.

بی‌شک، زویا پیرزاد در کتاب چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم این هنر را در حد والایی به کار گرفته است. او هم با محوریت زن و هم زنانه نوشته است.

این چند تعبیر را ببینید:

از خواب که بیدار شدم آفتاب افتاده بود توی آینه‌ی میز آرایش…

دست‌ها را پشت سر قلاب کردم و توی آینه به بازی نور و سایه نگاه کردم…

گنجه را باز کردم. به لباس‌هایی نگاه کردم که معمولاً توی خانه می‌پوشیدم. بعد به لباس‌هایی که کمتر می‌پوشیدم…

راه افتادم طرف آشپزخانه و بلندبلند، سطری از نمایش سیندرلا را تکرار کردم که آرمن شب قبل، با حرکات سر و دست اجرا کرده بود: «این زیبای نازنین کیست که می‌آید؟ آه، دختر رویاهای من.»

اما کلاریس در رمان زویا پیرزاد، با یک زن خانه‌دار که ممکن است در نخستین نگاه در ذهن شما مجسم شود تفاوت دارد. او تنهاست.

تنها؟!

نه. همسر دارد. فرزند دارد. همسایه دارد.

در میان زنان خانه‌دار تنهاست.

شاید شما هم نویسنده‌ای را بشناسید که در میان نویسندگان تنها باشد.

یا بازرگانی که در میان بازرگانان.

و شاید معلمی در میان معلمان.

و شاید سیاستمداری در میان سیاستمداران.

این نوع تنهایی و این تنهایان را هر چه می‌خواهید بنامید و کلاریس را هم در انتهای فهرست آنان بیافزایید.

تنهایی کلاریس را در لحظاتی که با خانم نوراللهی تعامل دارد می‌توان فهمید. زنی که فعالیت اجتماعی دارد و در یکی از گفتگوهای داستان، مشخص می‌شود که قرار است در مورد تاریخچه حقوق زن صحبت کند.

هنر قلم زویا پیرزاد را در میانه‌ی روایت این تعامل هم می‌توان دید:

غذا که سفارش دادیم آرمینه گفت: «ماما، حقوق زن یعنی چی؟»

آرسینه تکرار کرد.

«حقوق زن یعنی چی؟»

صورت غذا را برگرداندم به پیشخدمت و گفتم: «بزرگ شدید می‌فهمید».

به خانم نوراللهی نگاه کردم که دم در تالار اجتماعات با آقای سعادت حرف می‌زد.

یادم آمد که از پارچه‌ی لباس خانم نوراللهی من هم بلوز دامن دارم.

کلاریس، پارچه‌ی لباس خانم نوراللهی را می‌بیند. اما در بند این مشاهده‌ها نمی‌ماند. او هنوز هم نقشی فراتر از نقش فعلی‌اش را می‌طلبد.

چند جمله بعد می‌خوانیم:

خانم نوراللهی انگار منتظرم باشد از دوباره دیدنم هیچ تعجب نکرد.

وقتی پرسیدم که برای انجمن‌شان چه کاری از دستم برمی‌آید، نگاهم کرد.

لبخند زد و گفت: «خیلی کارها. جمعه با هم حرف می‌زنیم.»

البته شما هم می‌توانید، مثل آرتوش همسر کلاریس، فقط رویدادهای بزرگ را ببینید: او که اتفاق‌های سیاسی و تحولات اجتماعی را جدی می‌گیرد، شاید در تمام زندگی کلاریس هم، صرفاً بخشی را ببیند که کلاریس، نگاهی متفاوت به مرد همسایه دارد.

نگاهی که نه با او از آن سخن می‌گوید و نه با خود و نه با ما. اما در خلال روایت، می‌توانیم آن را – بی‌آنکه کلامی به چنین چیزی اشاره شود – حس کنیم. مردی که در جایی از داستان وارد می‌شود و در جایی دیگر، قبل از اینکه داستان به پایان خود برسد از قصه‌ی ما خارج می‌شود.

اما فراموش نکنیم که گم کردن کلاریس، نگاه او و زندگی‌اش در این رویداد، یا چند رویداد مشابه دیگر در داستان، منصفانه نیست.

کلاریس، زن خانه‌داری است که تنهاست.

تنهایی از همان جنس که گفتیم. او جایگاه خود را می‌فهمد. آن را به کمال زندگی می‌کند و البته به جایگاه دیگری که می‌توانسته داشته باشد، فکر می‌کند.

کتاب چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم برای چه کسانی است؟

کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم برای تمام زنان-مادرانی است که به‌خاطر عشق به خانواده آن‌قدر خود را غرق در مسائل زندگی روزمره کرده‌اند که گویا به فراموشی سپرده شده‌اند؛ زنانی که بعد از مدتی، خانواده، مصلحت‌های خانوادگی و احساسات اعضای خانواده بیشتر از خودشان مهم می‌شود.

سبک نوشتن زویا پیرزاد، می‌تواند برای همه‌ی ما آموزنده باشد.

چه برای کسانی که می‌خواهند تسلط کلامی خود را بهبود دهند.

چه برای زنان و مردانی که از داشتن نگاه زنانه محرومند یا در درک آن، چنان که باید و شاید، قوی نیستند.

چه برای زنانی که مثل کلاریس، این جنس تنهایی را تجربه کرده‌اند.

چه برای دختران جوان‌ترمان که علاقمندند زنانه نویسی و از زنان نوشتن را تمرین کنند. اما در نوشته‌های خود – در وبلاگ‌ها یا شبکه های اجتماعی – در دام زنجیر بی‌معنی واژه‌های احساسی و بیان عریان احساسات فروپوشیده گرفتار شده‌اند.

عنوان کتاب چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم

چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم، عنوان کتاب، جمله‌ای است که دو مرتبه در کتاب به کار رفته است.

در هر دو بار، زنی را می‌بینیم که در پایان روز، با یکی از تنها ابزارهایی که برای نقش آفرینی اجتماعی‌ در اختیارش باقی مانده، پایان زندگی روزانه و آغاز زندگی شبانه را اعلام می‌کند.

داستان کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم

نه. اتفاق خاصی در این داستان نمی‌افتد. البته اگر منظورتان از اتفاق خاص، آن گره های هیجان‌آمیز و شگفتی‌خیز و هراس‌انگیزی باشد که در درام‌های کلاسیک یا فیلم‌نامه‌های اکشن یا سریال‌های رایج عاطفی چندصدقسمتی باشد.

حتی نمی‌توانید با تکیه بر اشاره‌هایی که در جاهای مختلف کتاب، به فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی شده، این رمان خانم زویا پیرزاد را یک رمان اجتماعی یا سیاسی بدانید.

اگر چه در برخی تحلیل‌ها، به قدرت نویسنده در به تصویر کشیدن آیین‌های دین مسیحیت اشاره شده، اما به نظر می‌رسد که اگر یک منتقد، داستان را به صورت کامل و بدون پیش‌داوری یا سوگیری‌های ذهنی بخواند، این اشاره‌های کتاب را هم چندان پررنگ و جدی نخواهد یافت.

قسمتی از کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم

آرمن نگاه به سقف پرسید: «تو و پدر قبل از اینکه عروسی کنید عاشق هم شدید؟»
هول شدم، سؤال ناگهانی، رفتار پیش‌بینی نشده و هر چیزی که از قبل خودم را برایش آماده نکرده بودم، دستپاچه‌ام می‌کرد و آرمن خدای این کارها بود. حالا به سقف زل زده بود و منتظر جواب من بود.
پا شدم و کنار پنجره ایستادم. یاد روزهای گذشته‌ام افتادم که دبیر جبر قرار نبود از من درس بپرسد و پرسیده بود و بلد نبودم معادله‌ی روی تخته سیاه را حل کنم. نگاه‌های همکلاسی‌ها را پشت سرم حس می‌کردم و از زیر چشم دبیر ریاضیات را می‌دیدم که بی‌حوصله و منتظر با انگشت روی میز ضرب یورتمه گرفته بود.
خیس عرق بودم و قلبم به‌شدت توی دلم می‌زد. می‌گفتم خدایا کمکم کن این لحظه‌ها را زود بگذرانم… چشم به درخت کُنار و پشت به پسرم گفتم: «من هم مثل تو از ریاضی خوشم نمی‌اومد»

 

کتاب را میتونید از اینجا تهیه کنید

 


مشخصات کتاب چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم

عنوان: چراغ ها را من خاموش میکنم
موضوع: داستان
نویسنده : زویا پیرزاد
ناشر: نشر مرکز
قطع: رقعی
سال انتشار: ۱۳۹۷
تعداد چاپ: ۱۰۰
عرض: ۱۵
ارتفاع: ۲۱.۸
نوع جلد: شومیز
تعداد صفحات: ۲۹۶
قیمت: ۳۶۵,۰۰۰ ریال

منبع مدیریت استراتژیک بدن

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا