مقاله

مغز و معجزه رسیدن به هدف

مغز و معجزه رسیدن به هدف

مغز و معجزه رسیدن به هدف _ واقعیت این است که مغز ما به صورت بیولوژیک نیاز به هدف گذاری دارد، اگر هدف نباشد خودش هدفی پیدا می‌کند و اگر این‌طور نباشد، وسیله ای برای دیگران، در رسیدن به اهداف شان خواهد شد. مغز ما در هر لحظه و هر زمان، نیاز دارد برای رسیدن به هدفی تلاش کند. اگر ما به آن هدف ندهیم خودش هدفی پیدا می‌کند و مشغول به آن می‌شود.
در واقع، مغز ما مانند سنسور موشک‌هایی است که به دنبال زدن هدف می‌روند. بنابراین، نمی‌توانیم هدف نداشته باشیم. چرا که، خواه ناخواه هدف گذاری می‌کند! پس بهتر است مدیریتش کنیم. در غیر این‌صورت هدف‌مان به این معطوف می‌شود که امشب چه غذایی بخورم، کجا بخوابم و دایره کوچک می‌شود.

مغز و معجزه رسیدن به هدف والا چیست

همه انسان ها در زندگی با یک مثلث در ارتباطند. مثلث زمان، انرژی و کار. تفاوت انسان ها،گروه ها، سازمان ها و… بخاطر زمان یا انرژی بیشتر نیست. بلکه بخاطر کار متفاوتی است که انجام می دهند! با توجه به این موضوع، نکته طلایی این مثلث می تواند این جمله باشد: سخت کار کردن، نشانه خوب کار کردن نیست. بنا بر نظر دکتر استفان کاوی، کار ها به چهار دسته تقسیم می شوند:
1. کار های مهم و ضروری
2. کار های مهم و غیر ضروری
3. کار های غیر مهم و ضروری
4. کار های غیر مهم و غیر ضروری

در توضیح شماره یک می شود گفت کارهایی که همین الان وقتشه… انجامش دادی، انجام می شود. انجامش ندادی، وقتش می گذرد. مورد دوم هم، کارهایی که هنوز وقتش نرسیده است و نیاز به برنامه ریزی، مشورت، مطالعه و تحقیق دارد. سومین حالت بصورت روتین انجام می شود. و چهارمی هم که بدون شرح است…

نکته:

در هر حالت فرقی نمی کند، در زندگی ما کدام دسته از کارها را لحاظ کردیم. به هر حال، زمان و انرژی ما در حال کاسته شدن است. اما برای اینکه این سرمایه از دست نرود، نیاز به یک موضوعی به نام هدف سازی یا هدف گذاری داریم.

ما داریم چه کار متفاوتی انجام می دهیم؟

اگر ما شناخت و قوه تشخیص مان قوی باشد و این کارها را شناسایی کنیم و بفهمیم چه اولویت هایی در زندگی داریم، دیگر چوب حراج به زندگی مان نمی زینم و راحت عمرمان را هدر نمی دهیم.
این شناخت به ما کمک می کند تا ما بتوانیم در زمان کمتر با سرعت بیشتر و از همه مهم تر با هزینه کمتر، به نتیجه بهتر برسیم. نکته قابل توجه این جاست که ممکن است این شناخت را خودمان بهش برسیم. ممکن است دیگران، دوستان، مطالعه یک کتاب، شرکت در یک کارگاه، حضور در یک همایش این سناخت را به بدهد.


شناخت مثلث آگاهی، تلاش، ارتباط

یک مثلثی در زندگی بشر هست بهنام مثلث سهم! سهم هر کسی، هر تیمی، هر مجموعه ای از هر چیزی، به اندازه علمش، تلاشش و ارتباطاتتش است. علم بیشتر سهم بیشتر، تلاش بیشتر‌، سهم بیشتر و ارتباطات و تبلیغات بیشتر‌، سهم بیشتر…
و اگر ما بریم به سمت علم و آگاهی و تلاش هم داشته باشیم، مطمئنا با حضور در جلسات گروه ها و مجموعه ها، ارتباطات زیباتری خواهیم داشت تا ما رو به اهداف مون برساند.

چی به ما کمک می کند؟ شناخت مغز!

آقای دکتر خیرالهی اعتقاد دارد، مغز انسان ها به یک اعتباری، بصورت یک آپارتمان سه طبقه است. طبقه اول، مغز اولیه است. جایگاه غریزه، شهوت، عادت، وراثت، لذت و دوری از رنج و فعالیت های غیراردای است. به مغز اولیه، مغز حیوانی یا زنده مانی (بقا) می گویند.

نکته:

نود درصد مثلث اولی که در ابتدای بحث خدمتتان عرض کردیم، صرف اهداف اولیه می شود. یعنی خیلی از رفتارهامون اگر، خوب روش تمرکز یا زوم نکنیم، از دست مون خارج می شوند. می روند به سمت

زنده مانی یا بقا

اما طبقه دوم مغز، جایگاه یادگیری، جایگاه ارتباطات، و جایگاه پیدا کردن رسالت و هدف مان است، ضمن اینکه، اختیار ما در این جایگاه قرار گرفته است. سومین طبقه هم، مغز متعالی است که جایگاه خلاقیت نوآوری عرفان شهود و اخلاق. در فرصت دیگری مفصلا به این طبقه می پردازیم.


تفاوت مغز اولیه با مغز ثانویه

یک تفاوتی که بین مغز ثانویه، با مغز اولیه وجود دارد، اینکه نیاز به این دارد،که تحریک شود. مغز اولیه خودش کار خودش را بصورت سیستماتیک، بدون دخالت ما انجام می دهد. اما مغز ثانویه، مراکز، و تولیداتی دارد، که نیاز به تحریک، نیاز به تغییر، و نیاز به فعال سازی دارد.
یکی از مهم ترین مراکز مغز ثانویه، که با جریان هدف گذاری در زندگی فعال می شود، مرکز PreFrontal Cortex (PFC) مغز ثانویه است، که نقش خیلی بزرگی در زندگی ما دارد.

PFC مغز ثانویه، قسمت تصمیم گیری مغز انسان است، و جایی که با این موضوعات زیر ارتباط مستقیم دارد:

جایی برای رسیدن به تصمیم سازی
قدرت رسیدن سریع به نتیجه
فرصت یابی مغز
تحلیل و برسی
ارزشیابی
ایجاد ارزش افزوده
و….

فعال کردن PFC

اگر این قسمت مغز فعال نشود، یا اگر فعال بوده و ما به آن توجه نکرده باشیم، آرام آرام و به مرور غیرفعال می شود. کار نکردن این مرکز ما به سمت اختلال امروز و فردا کردن، و در جا زدن توی زندگی سوق می دهد. به قول شاعر:

دیروز میگفتی همین فردا…
امروز میگویی همین فردا
فردا که آید، گویی باشد، همین فردا همین فردا
ای مانده در ویرانه رویا
امروز را دریاب
این آخرین فرداست

فردایی وجود نداره
DO IT NOW
همین حالا

اگر احساس کردید، کارهایی را برای انجام دادن، انتخاب کردید و تا به امروز بهش نرسیدید، بدانید که این اختلال را دارید.


علت پشت گوش اندازی چیست؟

بیشتر ما همواره به دنبال مقصر هستیم و به خودمان کمتر توجه می کنیم که آیا درست کار ها و زندگی مان را طبقه بندی کرده ایم؟ بیشتر وقت ها کمتر تمرکز داریم. کار های عقب مانده زیادی داریم. و بدتر از همه، همیشه کار هایمان را برای فردا می گذاریم و می گو ئیم منتظر بمان.
شاید این داستان زیبایی مثال خوبی از این وضعیت باشد. داستان پرنده ای که درب قفسش باز می شود ولی او ترجیح می دهد که آخرین دانه مانده در قفس را هم بخورد و بعد به سوی آزادی پرواز کند! اما هرگز این فرصت دیگر پیش نمی آید!!

نتیجه:

درِ قفس باز بود. پرنده می توانست پرواز کند، که حیف برای آنکه آخرین دانه را بخورد شانس پر واز را از دست داد!!! بعضی ها آنقدر به درِ بسته نگاه می کنند که در های باز دیگر را نمی بینند.

خب حالا چیکار کنیم؟!

باید سعی کنیم PFC مغزمان فعال شود، و این کار از راه حل مسئله امکان پذیر است و بهترین راه حل این تکنیکی است که معرفی می شود :

تکنیک DO IT

اسمِ این تکنیک از از کنار هم قرار گرفتن حروفِ سر واژه چهار کلمه‌ی انگلیسی تشکیل شده است.
Define – Open mind – Identify – Transform
علتِ انتخابِ این چهار کلمه این است که برای حلِ مشکل، ابتدا لازم است موضوع یا مسأله را دقیقاً تعریف و مشخص کنیم. سپس ذهن را برای پیدا کردنِ راه‌حل‌های مختلف باز نگه داریم تا بهترین راه پیدا شود.
این تکنیک ۴ مرحله دارد؛ هر کلمه یک مرحله است.
تعریف مسئله،ارائه راه حل، غربال ایده ها و در نهایت پیاده سازی ایده انتخاب شده حلقه نهایی این تکنیک هست.
این چهار مرحله در کنار هم پازل حل مسئله را کامل می کنند.


مراکز مغز ثانویه

جالب است بیش از 90% از مردم یا کم کاری دارند یا پر کاری… به زبان ساده تر، کمبود رفتاری یا زیادی رفتاری دارند. اینجا باید گفت کاری که زمان ندارد انجام نمی شود. فزونی رفتار – انرژی کمتر – سرعت – کیفیت و آشنایی بر عهده گانگلیای قاعده ای مغز است.

بد نیست بدانید که ما در طبقه دوم مغزمان، صاحب لیمبیک هستیم. قسمتی از مغز، که کار تقلید و کپی بر داری را بر عهده دارد. به عبارتی دیگر مراحل فرآیند لیمبیک شامل: حرکت – عادت – حالت – ملکه – وراثت می باشد. و با احساس – تکرار – فراوانی و ذات انسان بشدت در رابطه است. در مجموع، رفتار ما دو جهتی است. که نتیجه به این صورت می باشد:
حر کت + احساس = عادت

در ادامه تمپورال(مغز ثانویه) یا بخش ادراکات، به یک پنج ظلعی تقسیم می شود. سلامت – رفاه – رابطه – امنیت – عادات
مثلا همه ی ما می دانیم نوشابه برای سلامتی مضر است،اما می نوشیم و یا نوشیده ایم! این کار همان طبقه اول مغز ما است که جلوی پیشرفت ما را می گیرد و روی موفقیت ما سایه می اندازد. یا مثلا شعار جالبی که بیشتر فروشند ه های بزرگ می گویند را شنیده اید: کافیست یک بار از ما خرید بکنید، مشتری ما خواهید شد!

تولیدات مهم مغز ثانویه:

• دوپامین
• سروتونین
• اندورفین

دوپامین به ما انگیزه می‌دهد تا در راستای اهداف، خواسته‌ها و نیازهایمان اقدام کنیم، و هنگام به‌دست آوردن آنها موجی از لذت قوی را در ما ایجاد می‌کند. به تعویق انداختن، تردید به خود، و بی‌اشتیاقی با کمبود دوپامین در ارتباط است. پژوهشی که روی موش‌ها انجام شده‌است نشان می‌دهد موش‌هایی که میزان دوپامین در آنها کم است همیشه به دنبال یک گزینه‌ی آسان و غذای کم‌تر هستند. موش‌هایی که میزان دوپامین در آنها بالاتر بود تلاش لازم را اعمال می‌کردند تا ۲ برابر میزان غذا را دریافت کنند.

 

سروتونین زمانی جریان پیدا می‌کند که شما احساس می‌کنید مهم یا اثربخش هستید. فکر کردن به دستاوردهای گذشته به مغز اجازه می‌دهد آن تجربه را دوباره زندگی کند. برای مغز ما دشوار است که بین آن‌چه واقعی است و آن‌چه خیال است تفاوت قائل شود، بنابراین برای هر دو مورد سروتونین ترشح می‌کند. این دلیل دیگری است که چرا رفتارهای قدرشناسانه رایج است. قدردانی به ما یادآوری می‌کند ارزشمند هستیم و در زندگی چیزهای زیادی داریم که ارزشمند هستند.

از موارد اول و دوم که بگذریم، مورد سوم درست زمانی که درد زیاد می شود مرفین تجویز می شود. اندورفین در واکنش به درد و استرس ترشح می‌شود و به تسکین اضطراب و افسردگی کمک می‌کند. موجی از “جان تازه” و “سرخوشی” که هنگام دویدن تند و پس از آن در دونده ایجاد می‌شود، حاصل اندورفین است. این هورمون درست مانند مورفین، به عنوان داروی مسکن و آرام‌بخش عمل می‌کند و درک ما را نسبت به درد از بین می‌برد. در واقع، هر وقت قدرت تحمل درد و رنج را نداریم این اتفاق می افتد و مغز ما نیاز به این ماده خواهد داشت.


سئوال چه کنیم قدرت تحمل رنج و درد را در وجودمان بالا ببریم؟

دانشمندان آزمایش استخر مرگ را مطرح می کنند: در این آزمایش از موشها استفاده شده است. ابتدا بیست موش را در استخر آب می اندازند و در حالت خفگی قرار می دهند. بین 15 تا 20 دقیقه طول می کشد که موش ها شروع به مردن می کنند. اما در آزمایش بعد، بیست موش دیگر را در همان زمان 15 دقیقه از مرگ نجات می دهند، و بیست روز بعد دوباره در همان شرایط قبلی قرار می دهند. اینجا موش ها نه تنها، بیش از بیست دقیقه، بلکه، بیش از بیست روز زنده می مانند.

پاسخ، ساده است موش ها امید وار بودند که بزودی دستی برای نجاتشان خواهد آمد. این همان چیزی است که باید بشر داشته باشد.
امید، همان شادی و خوشحالی است. اینجا باید افزود لبخند با شادی متفاوت است. شادی واقعی یک جسارت همراه دارد و این همان امید است.
برای پیشرفت و سلامتی شاد زندگی کن و فضا ی زندگی و اطرافت را همراه با لبخند و شادی قرار بده امید وار ایجاد فضایی که از آن لذت ببرید. برای این کار سعی کنید همه ی قسمت های مغزتان فعال باشد.


چه کنیم که همه قسمت های مغزمان فعال باشد؟

ما باید یاد بگیریم که :

مغزمان را به خوبی بشناسیم،که کلید موفقیت و پایداری است
بررسی قسمت های مختلف مغز (اولیه – ثانویه – متعالی) و شرح وظایف هر بخش
رصد نحوه کار کرد وضع موجود با آزمایش های علمی و تستی
مغز و معجزه عادات ( عادی سازی کسب و کار و فعالیت ها) چگونه یک عادت در مغز ایجاد می شود؟
چگونه عادت های جدید و نو ایجاد کنیم؟
چگونه از عادات بد و باور های غلط جلوگیری کنیم؟
مغزو معجزه رسیدن به هدف:
چگونه اهداف سازنده ایجاد کنیم؟
تکنیکDO IT
شرح وظایف PFC مغز (مرکز تصمیم سازی و تصمیم گیری مغز)
مغز انسان و دومینوی تغییر!
چگونه از تغییرات کوچک ،نتایج بزرگ به دست آوریم؟
نقش کار گروهی و حضور در مجامع واثرات محیطی آن بر لیمبیک مغز
مغز و کار و زمان!!!
نقش گانگلیای قاعده ای بر کنترل سرعت و تحرک بدن
دسته بندی کارها منطبق با زمان
مغز مدیریت زمان


نتیجه:

حالا اگر کمی دقت به خرج بدهیم نه تنها خود، بلکه، اطرافیانمان را با چند سوال ساده ارزیابی می کنیم که در کدام قسمت از مغزشان زندگی در جریان است!
همانطور که گفتیم، یکی از کوتاه ترین راه هایی که می تواند قسمت ثانویه مغز را فعال کند، یا به نوعی فرصت یابی مغز را به تحریک وادارد، داشتن هدف است. اما این هدف چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟
آیا ما تا به امروز هدف سازی داشتیم؟
آیا به کلاس هدف گذاری رفتیم؟
کتاب توی این زمینه خونده‌ایم؟
مغزمان را در جهت رسیدن به اهداف آماده کرده‌ایم؟

کلام آخر

ما این نوید رو می دهیم عزیزانی که تا به امروز فرصت این را پیدا نکردند، که در کلاس ها و دوره های کارگاهی هدف گذاری و هدف نویسی شرکت بکنند، این مژده را می دهیم یک دوره صوتی هدف گذاری بصورت دانلودی راه اندازی کنیم، به صورت مجازی ما تکنیک های فعال سازی مغز ثانویه را خواهیم گفت که که عزیزان علاقمند به این موضوع بتوانند با فعال سازی این قسمت ها و تمرینات خاص، و با استفاده از قدرت شناخت مغز، بتوانند در زمان کمتر با سرعت بیشتر، به اهداف عالیه اشان برسند.

منبع مدیریت استراتژیک بدن 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

‫2 دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا